وقتی خودت رو از رابطه ای کع رو به مرگ میرع

وقتی خودت رو از رابطه ای کع رو به مرگ میرع
نجات نمیدی
مثل این میمونه
کع یع رمانع قشنگ و مدت ها با ذوق دنبال میکنی
تا شبی کع به وسطای اون کتاب میرسی میبینی خیلی از صفحه های کتاب پاره شدع
و از این جا بع بعد تو میمونی و قصه های هاج و واج
اینجا همون نقطه اس
کع بند رابطت یهویی پارع میشه
همش با ذهن پر سوالت کلنجار میری
و به نتیجه ای نمیرسی
تا اینکع تصمیم میگیری
این رابطه ی بریده شدع
رو گره بزنی 
و خوندنع همون رمانو از صفحه ی بعد از پارگی ادامه بدی
دیگع زیاد از قصه سر در نمیاری
چون صفحه های زیادی و از دست دادی
خسته میشی اینجا کع میرسی
کع یا کتابو کنار میذاری
یا با سماجت تا آخرش پیش میری و وقتی بع صفحه ی آخر میرسی
میبینی صفحه ی آخری وجود ندارع
در واقع صفحه ی آخرم مثل صفحه های وسطی پاره شدع
میبینی
ادامه دادنع رابطه ی تموم شده
تو رو باز به همون نقطه ی بی سرو ته و پر از سوالع صفحه ی پاره شدع
بر می گردونع
منتها خسته تر غمگین تر
 بی غرورتر...
دیدگاه ها (۴)

گاهی وقتا دلت می‌خواد با یکی مهربون باشی، دوسش بداری و براش ...

دخترای درون گرا رو خیلی خوب میشناسمبیشتر حرف هاشون رو به آین...

[خب همه تون به عشق تون هی میگین مرسی که هستی؛مرسی که خوبی.....

رفیق کسیه ک باهات ی رنگ باشع ن صد رنگ ..!کسی ک حرفاتو پشتت ب...

4:Amityville Horror Houseخانه ترسناک امیتویلدر حالی که به کا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط