غم انگیزترین حالت این روزهایم این است که دلم می خواهد همه

غم انگیزترین حالت این روزهایم این است که دلم می خواهد همه چیز را همینطور که هست بگذارم و با کوله پشتی کوچکم از در خانه بزنم بیرون...
دلم می خواهد بروم،بروم،بروم...
طوری بروم که کسی نتواند پیدایم کند.
طوری بروم که حتی خودم هم ندانم کجای کره خاکی ایستاده ام.
طوری بروم که اگر روزی عکسی شبیه خودم را در روزنامه ها دیدم و زیرش خواندم که نوشته کسی با مشخصات ذیل گمشده، خودم را نشناسم.
طوری شانه هایم را بالا بیندازم انگار که هیچ جای قضیه به من مربوط نمی شود.
در ناخودآگاهم خودم، خودم را گمشده اعلام کنم.
قسمت دردناکش هم اینجاست که با تمام این اوصاف و با تمام نیازم به رفتن باز پای رفتن ندارم. باز دلم می خواهد همینجا بمانم.
جایی که اگر کسی که دوستش دارم، یک روز متوجه نبودنم شد و خواست پیدایم کند،بتواند.
اگر زنگ خانه ام را زد و گفت برویم کافه، بگویم برویم.
دیدگاه ها (۵)

کاش فرشته ای هم بود و آدم ها را هر کجای زمانه که خسته می شدن...

حواستان به آدم‌های آرام زندگیتان باشد!آدم‌هایی که از صبح تا ...

دلم برایِ دخترکِ درونم تنگ شده ...دخترکی که بایک لواشک و عرو...

‌می گذارم تا سرم را روی آن دوشی که نیستگریه خواهم کرد در گرم...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط