رمان
روح جدا شده: پارت ۱۲
(این پارت کمه پارت بعدی رو هم میدم پشت سرش)
از بان تیلز:
همه چیز عادی بود... تا اینکه شدو بیهوش شد این خیلی عجیبه شدو هیچوقت بیهوش نمیشه چون فرم نهایی زندگیه..*چند دقیقه بعد*
مگه اینکه... یه نفر باهاش تماس گرفته باشه!
اما دیر فهمیدم شدو دارک شده بود و می خواست سونیک رو بکشه ولی چه اتفاقی افتاده بود؟
ناکلز: بالاخره این احم*ق عقلشو از دست داد
همه یه جز ناکلز: ناکلززززززز(با عصبانیت)
شدو به سرعت سمت سونیک(همون سونیک تاریک) میره.. اما سونیک هیچ حرکتی نمیکنه...
ادامه دارد.... 👍
(این پارت کمه پارت بعدی رو هم میدم پشت سرش)
از بان تیلز:
همه چیز عادی بود... تا اینکه شدو بیهوش شد این خیلی عجیبه شدو هیچوقت بیهوش نمیشه چون فرم نهایی زندگیه..*چند دقیقه بعد*
مگه اینکه... یه نفر باهاش تماس گرفته باشه!
اما دیر فهمیدم شدو دارک شده بود و می خواست سونیک رو بکشه ولی چه اتفاقی افتاده بود؟
ناکلز: بالاخره این احم*ق عقلشو از دست داد
همه یه جز ناکلز: ناکلززززززز(با عصبانیت)
شدو به سرعت سمت سونیک(همون سونیک تاریک) میره.. اما سونیک هیچ حرکتی نمیکنه...
ادامه دارد.... 👍
- ۳.۳k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط