من ماهت میشم تو خورشیدم

من ماهت میشم تو خورشیدم 🙃🤍🐾
پارت۳۸
دیانا:منتظر بودم از اتاق عمل بیاد بیرون
رضا:ام دددیانا ارسلان نمیومد بببیرون
دیانا:نه فعلا ولی استرس دارم دستامو بین سرم گرفتم
رضا:با اینکه از دیانا بدم میومد ولی بغل خجالتی کردم
دیانا:تعجب کردم با خودم گفتم خدایا مگه میشه رضا از من بدش میومد
پانیذ:بلند شدم با بدبختی رفتم کیفمو از رو میز بیارم چون گوشیم توش بود دیدم رضادیانا رو بغل کرده گوشی از دستم افتاد ولی کسی نشنید تیکه تیکه راه رفتم خودمو انداختم رو تخت به حالت نشسته بغضی تو گلوم بود که اگه قورتش میدادم یه بلای به سر گلوم میومد تحمل نکردم زدم زیر گریه بعد ۱۰ دیقه سریع اشکامو پاک کردم دراز کشیدم تو فکر با خودم میگفتم چرا رضا همچین آدمی باید باشه؟آخه چرا مگه من چیکار کردم؟ارسلانو بغل کردم یا دستشو گرفتم که تلافی کنه؟هومممم؟چرا؟تو این فکرا بودم که خوابم برد
رضا:بعد ۵ مین ازش جدا شدم رفتم به پانیذ سر بزنم دیدم خوابیده نیشخندی زدم رفتم رو صندلی نشستم بدون اینکه بیدار بشه از خواب همینجوری به صورت یه تکه ماهش نگا میکردم با خودم میگفتم خدایا شکرت که همچین مورفین و فرشته ای نصیبم کردی
**حالا اینجارو پانیذ تو خیالش بد رضا رو میگف حالا رضا خوبیش😂**
پانیذ:بیدار شدم دیدم رضا رو دستم خوابیده دلم نمیومد که بیدارش کنم ولی ناراحتم کرده بود گفتم بلند شو دستم درد گرفت
رضا:تعجب کردم پانیذ اینجوری باهام حرف میزنه به حرفش اهمیت ندادم سرمو رو به خودش کردم چشام بسته بود
پانیذ:هوی هوی هوی بیدار شو اَههه
رضا:بلند شدم دیدم حتما یه موضوعی هست که اینجوری رفتار میکنه بلند شدم صداش زدم پانیذ پانیذ پانیذ پانیذ چرا اینجوری باهام رفتار میکنی
پانیذ:جوابی ندادم رومو کردم اونور
رضا:داشتم فکر میکردم چرا ازم ناراحته یکم فکر کردم:وایییی اون موقع که دیانا رو بغل کردم احتمالا دیده بد منظور رو گرفته*داداش میخای چه جور فک کنه😂*حلا چیکار کنم وای خدا وای خدا آها گرفتم رو سر دیانا داد میزنم شلوغ پلوغ میکنم تا پانیذ شاید بیاد ببینه شاید خوشحال شه نه نه نه فکر بدیه ممکنه بدتر شه واییییییییییی اَهههه
پانیذ:گوشیم گرفتم دستم به نگین زنگ زدم باهاش حرف زدم شوخی کردیم که مثلا رضا فک کنه من ناراحت نیستم ولی اینکه از دستش ناراحتمو میخام بدونه ولی اینکه ازون کارش ناراحتم نه
رضا:پانیذ پانیذ پانیذ پانیذ جواب نداد عصبانی شدم رفتم بیرون
پانیذ:فک کنم زیاده روی کردم البته حقشه بزار یاد بگیره
دیدگاه ها (۳)

تمومممم من قلبم اکلیلی شددد✨️✨️✨️✨️🧸🧸🧸🤍🧩

tehyongaasaaaa🥵🖤🤍

بالاخره ، زندگی میرقصه به ساز من ...⌞🖤⌝Fιиαℓℓу , ℓιfє ∂α¢єѕ ...

میدونی حسادت از کجا نشأت میگیره؟ میخان‌جات‌باشن‌اما‌نمی...

آن سوی آینه P35در رو باز کردیم که یهو جونگ کوک افتاد (ویو ا....

رمان بغلی من پارت ۶۳دیانا: آره ارسلان: حالا من از حرفی که او...

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط