Wild rose cabaret

• Wild rose cabaret •



#part78


#paniz


و با صدای افتادن یکی از مانکن ها به خودمون اومدیم یکم ازم دور شد

_باشه بیا

رضا: چشم

نفسی گرفتم تا نفسام منظم بشن
برگشتم مشغول دیدن لباس ها شدم

و سینم ماساژ دادم خدا ازت نگذره داشتم الکی الکی سکته میکردم اصن چرا
باید اینجوری بشم من


رضا: این رو نگا کن

به لباسی که اشاره میکرد نگاه کردم
خدایا صبر بده ازت خاهش میکنم

_این چیه

رضا: چشع خوبه که به قول خودت همه زنین

_احمق این لباس خواب نه لباس مجلسی

رضا: واقعا بهش نمیخورد اخه

خواست توشم بگرده که بازوش رو گرفتم بردم اونور خدایا ابروم واسم نمیذاره خونه باباش این

_ چی بگیرمم

رضا: میگم کنسله اش کنیم شب رو با هم بگذرونیم

نیشگونی ازش گرفتم
_هویی دیگه داری خیلی زیاد روی میکنی تو

رضا: به من چه وقتی تو دلت از اون کارا میخای من منظورم این بود که شب فیلم نگا کنیم بریم بیرون بگردیم و فلان

_عاا اونم من بودم داشت لباس خواب پسند میکرد

رضا: من چمیدونستم لباس خواب اون

_باشه رضا ول کن یه ماکسی قرمز کوتاه میگیرم کفشم دارم نمیخاد

رضا: خب اینجا نیس نه

_نه بیا بریم

با هم از مغازه اومدیم بیرون وقتی خرید هامون رو کردیم

رفتیم سمت ماشین سوار شدیم
زنگ زدم به دیانا
_کجایی دیا

دیانا: ما یکم کار داریم پانیذ شب خونه میبینمت فعلا

بعد قطع کرد
_واا یه امون میدادی من حرف بزنم بعد دیگه

رضا: ببین اونم ازت خسته شد تحویلت داد به من

_تو امروز چرا انقدر به من تیکه میندازی

رضا: پس به کی بندازم به فروشنده ی مغازه تیکه میندازم ناراحت میشی به تومیندازم میگی چرا به من تیکه میندازی خب من الان چیکار کنم

به حرفش گوش ندادم
_بزن بغل ببینم

با اخم نگام کرد

رضا: بچه منو مسخره میکنی

_تو یه لحظه بزن کنار کار دارم

رضا: پانیذذ

_الان رد میشیم وایسا

نگه داشت که سریع پیاده شدم به سمت اب میوه فروشی رفتم

بازم بحث مون رو یادم رف ببین امروز من همه چی یادم میره
بی عضو هم اخلاقش عوض شده دو تا شیر موز گرفتم

چون شیشه پایین بود لب زدم
_درو باز کن ببینم دستم پره

خم شد و درو باز کرد
نشستم داخل ماشین شیرموز رو بهش دادم

_بیا

رضا: مرسی

بازم راه افتاد که گوشیش زنگ خورد
لیوان شیرموزش رو داد به من تا گوشیش رو جواب بده

اینطور که حرف میزد انگار باباش بود
مشغول خوردن شدم که

گوشیش رو قطع کرد لیوانش رو ازم گرف

قلپی ازش خورد
رضا : تو بابام چیکار کردی

متعجب شدم از حرفش
_جانم

رضا: سالی یه بار به من زنگ نمیزنه اونوقت هروز حال تو رو از میپرسه

_خب دیگه اینم نشونه ای از اعتمادشه حالا چی میگفت

رضا: شام پیشه مایی

_شام چی هس

چپ چپ نگام کرد
_چیه خب بگو دیگه

رضا: نمیدونم

_یعنی نمیدونی

رضا:عزیز....


#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
دیدگاه ها (۰)

• Wild rose vabaret •#part79#panizرضا: عزیزم ، من با خانواده...

• Wild rose cabaret •#part80#panizلبخندش رو قورت دادممد: عجی...

• Wild rose cabaret •#part77#panizاز مزون زدیم بیروناز حرصم ...

• Wild rose cabaret •#part76#panizرضا: سلیقه امم خوبه هاامات...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۸

سایه های سبز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط