عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۱۰۱ (。☬。)
مین جی : میونشی تو برو منم میام
تهیونگ کلافه تند گفت : منو فرستادی اونجا خودتم نمایی
مین جی خندید : تو برو منم میام
با گام های آروم سمت بالکن هجوم برد تند جواب داد سپس گوشی را روی گوش اش گذاشت : آلو
میونشی استرس وار تند گفت : جونا اینجاست چیکار کنم
مین جی سری از تأسف تکون داد: خاک تو سرت کنم میونشی آروم بگیر .. باید خودتو جلوش ریلکس نشون بدی میفهمی ..
میونشی نفس عمیقی کشید سپس روی لبه تخت نشست : باشه فهمیدم .. باید آروم باشم
مین جی : اول صبر کن نقشه من جلو بره بهت میگم چیکار کنی فعلا دندون و چیگر بزاری ..
میونشی : باشه ولی أخر این موضوع چی میشه.. ؟ ما میتونیم برنده بشین ... مین جی کربات اش را شل کرد سپس با اخم گفت : باید بشه .. یعنی میشم با برد این نقشه هم جیمین از جونا بدش میاد هم تهیونگ از هانگول ..
میونشی سری تکون داد سپس سخت بغضش را قورت داد آهسته نفس کشید : باشه .. مزاحم نمیشه
مین جی : هرچی شد بهم بگو باشه
میونشی: باشه فعلا ..
گوشی را پایین آورد سپس بعد از خاموش کردن صفحه گوشی .. روی عسلی گذاشت استرس بدنش را فراه میگذارند و همچنین ترس از دست دادن کسی که تازه باهاش آشنا شده چرا که جیمین تنها آدمی در زندگی اش بود او همچنین طنابی از کشیدن چاه سیاه میونشی میبود ..
بر روی تخت دراز کشید به پهلو چرخید و قاب عکسی که چانمی روی دیوار کناری زده بود خیره شد.. دخترک آهسته در چشم های جیمین نگاه میکرد در حالیکه جیمین حلقه میونشی را در انگشت اش مینداخت ..
با چشم های بغض آلوده اش نگاه از آن تصواری گرفت و گذاشتن پلک هم باعث ریختن اشک های بیشمار و بغضش اش شد ...
اشک ریخت و آن حلقه ای را در دستش حس کرد .. سپس پلک از روی هم برداشت و دستش را آروم بلند کرد همچنین تیله های مشکی مانندش را روی حلقه مرواریدی دوختـ.
(。☬。)پارت ۱۰۱ (。☬。)
مین جی : میونشی تو برو منم میام
تهیونگ کلافه تند گفت : منو فرستادی اونجا خودتم نمایی
مین جی خندید : تو برو منم میام
با گام های آروم سمت بالکن هجوم برد تند جواب داد سپس گوشی را روی گوش اش گذاشت : آلو
میونشی استرس وار تند گفت : جونا اینجاست چیکار کنم
مین جی سری از تأسف تکون داد: خاک تو سرت کنم میونشی آروم بگیر .. باید خودتو جلوش ریلکس نشون بدی میفهمی ..
میونشی نفس عمیقی کشید سپس روی لبه تخت نشست : باشه فهمیدم .. باید آروم باشم
مین جی : اول صبر کن نقشه من جلو بره بهت میگم چیکار کنی فعلا دندون و چیگر بزاری ..
میونشی : باشه ولی أخر این موضوع چی میشه.. ؟ ما میتونیم برنده بشین ... مین جی کربات اش را شل کرد سپس با اخم گفت : باید بشه .. یعنی میشم با برد این نقشه هم جیمین از جونا بدش میاد هم تهیونگ از هانگول ..
میونشی سری تکون داد سپس سخت بغضش را قورت داد آهسته نفس کشید : باشه .. مزاحم نمیشه
مین جی : هرچی شد بهم بگو باشه
میونشی: باشه فعلا ..
گوشی را پایین آورد سپس بعد از خاموش کردن صفحه گوشی .. روی عسلی گذاشت استرس بدنش را فراه میگذارند و همچنین ترس از دست دادن کسی که تازه باهاش آشنا شده چرا که جیمین تنها آدمی در زندگی اش بود او همچنین طنابی از کشیدن چاه سیاه میونشی میبود ..
بر روی تخت دراز کشید به پهلو چرخید و قاب عکسی که چانمی روی دیوار کناری زده بود خیره شد.. دخترک آهسته در چشم های جیمین نگاه میکرد در حالیکه جیمین حلقه میونشی را در انگشت اش مینداخت ..
با چشم های بغض آلوده اش نگاه از آن تصواری گرفت و گذاشتن پلک هم باعث ریختن اشک های بیشمار و بغضش اش شد ...
اشک ریخت و آن حلقه ای را در دستش حس کرد .. سپس پلک از روی هم برداشت و دستش را آروم بلند کرد همچنین تیله های مشکی مانندش را روی حلقه مرواریدی دوختـ.
- ۲.۸k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط