دلم آغوش میخواهد درین فضل زمستانی

دلم آغوش میخواهد ، درین فضل زمستانی
کمی ناز و کمی عشوه ، فضایی برف و بارانی
کمی از خاطرات مان ، برای هم قصه ای گوییم
به دست مرمرینت دستم ، بریم با هم مهمانی !
کمی طفلانه خندیدن ، کمی یخ مال لغزیدن
به پیش آدم برفی ؛ کنیم شوخی و شیطانی
هوا ابریست کمی تازه ، جگر خونم دلم زار است ؛
همه دلگیر و سر خورده ، عزیز من تو میدانی ؟
فضایی شهر بی رنگ است ، بوی خانه سری جنگ است
تمام قصه ها نیرنگ است ، چه سودی از پشیمانی ؟!
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۳)

‍ زندگی بوی خوش نسترن است.بوی یاسی است که گل کرده به دیوارنگ...

گناه دوست داشتنت رابه گردن می گیرم و جهنم را به جان می خرمفق...

روزی که نوشتیزندگی یعنی "من _ تو" ،به اندازه ی آن خطِ باریک ...

گفتی ز سرت فکر مرا بیرون کن..جانا؛ سرم از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط