دستهایم را که بگیری

دست‌هایم را کـه بگیری
با هم یک جاده می‌کشیم میانِ فصل گل یخ و
همیشه بهارها;
فکری می‌کنیم برای‌ اندوهِ نهفته پنهان‌در آوازِ کبوترها
و رودخانه جا مانده از دریا را;
دست‌ها را باید...
دیدگاه ها (۵)

شده آیا به کلنجارنشینی که چه شد؟من به این دردِ پُر اِبهام،دچ...

اگریک- ما -دارید؛ حواستان را شش دنگ که هیچ همه دنگ های دنیا ...

بعضی روزها هیچ شنبه اند !!بی هیچ شعریهیچ قراری وهیچ دیداریسا...

تو را نمی‌دانم اما این اردیبهشت دارم به داشتنت فکر می‌کنم. ب...

ای قرمز مشوّش، در آبیِ رها!‏در آب رودخانه رسیدند انارها؟ بار...

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

مسوولان بالاخره می خواهید چه کنید؟ما مردم خسته‌ایم، خسته از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط