دستهایم را کـه بگیری با هم یک جاده میکشیم میانِ فصل گل یخ وهمیشه بهارها;فکری میکنیم برای اندوهِ نهفته پنهاندر آوازِ کبوترهاو رودخانه جا مانده از دریا را; دستها را باید...