پسر کوچولوم پارت ۱

سلام من تهیونگ هستم و ۲۵ سالمه تو ۱۲ سالگی خانوادمو از دست دادم و زیاد نمیخندم و تا الان رو پای خودم وایستادم

سلام من جانگ کوکم و خانواده ندارم ۲۴ سالمه


ویو تهیونگ :

صب پاشدم رفتم سمت شرکت...رسیدم رفتم داخل که کوک اومد سمتم

کوک : سلام رئیس

تهیونگ : سلام ( سرد )

کوک : اینم پرونده هایی که خواسته بودین

تهیونگ : هوم

گرفتش و ی نگاه بهش انداخت

تهیونگ : افرین ( سرد )

ویو کوک :

چرا همیشه انقد سرده ؟ اه

فلش بک به سه ساعت بعد :

رفتم پرونده های دیگرو هم برسی کنم که یهو تهیونگ اومد سر میزم انگار عرق کرده بود

ویو تهیونگ :

لعنتیییی لوسی بی خاصیت توی ابمیوم تحریک کننده ریخته بود ( خدمدکاره اسمش لوسیه و از تهیونگ خوشش میاد ولی تهیونگ ازش متنفره )

رفتم سمت میز کوک...

کوک : چیز...

ته : کوک...وقط توضیح ندارم بهت....نیاز دارم

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱۲)

هعی

سم

پسر کوچولوی من پارت : ۹ویو ته :چند روز از تصادف کوک میگذره و...

پسر کوچولوی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط