part

part 14
ویو ات
اماده شدم و نشستم روی تخت پدرو گفت تا وقتی نگفتم بیرون نیا از اونحایی که انگار مهموتی واسه ی بزرگا بود منم چون می خواستم حوصلم سر نره زنگ زدم یونا و همه چیرو گفتم اونم گقت میاد نیم ساعت گذشت که صدای در شنیدم یونا اومد توی اتاقم توی لبلسش خیلی خوب شده بوذ(به چشم خواهری)
یونا: ات
ات: ها
یونا: حدث بزن کی اینجاست
ات: کی این جاست؟
یونا: تهیونگگگگ(جیغ)
ات: دختر چته گوشم کر شد نگه پسر ندیده ای همش میتونی پیشش باشی
یونا: نه نمیتونم
ات: چرا
یونا: چون همش سرش شلوغه و اون جئون عوضی همش بهش پرو ژه میده
ات: اها
ویو راوی
دیگه هیچی نگفتن تا اینکه پدر ات اومد و گفت برن پایین ات و یونا رفتن پایین ونشستن روی مبل ات اصلا به دور و بر و رو به رو نگاه نکرد
که یهوووو........

بچه ها من دیگه تا زمانی که شرایط نرسه پارت نمیزارم ۲ تا فالو ۱۰ کامنت ۲۰ لایک جدی گفتم♥
دیدگاه ها (۲۷)

چی میشه لایک کنید رمانمو😭😭😭

https://abzarek.ir/service-p/msg/2209239ناشناسمون حرفاتونو ب...

ویو ات بانامجون رفتیم سینما وکلی ازم سوال پرسید نامجون: مگه ...

لباس ات رمان رز پژمرده

نام فیک: عشق مخفیPart: 32ویو ات*ات. چرا براش مراقب گذاشتی؟جی...

پارت ۱۴

𝚙𝚊𝚛𝚝12اسلاید دوم ات اسلاید سوم لباس های ات برای پروازاسلاید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط