چند پارتی ... پارت آخر

یونگی« اره درسته من خیلی رغت انگیزم می‌دونم برادر خوبی نیستم ولی لطفت منو ببخش می‌دونم ... دوست نداری ببخشی منو ولی خب لطفا به حرفام گوش کن ...

« گوش کن خیله
میدونی خیلی بده من واقعن حالم بده خودم از خودم بدم میاد ‌‌... ... حرفام مث نیش مار بود می‌دونم می‌دونم من برادر خوبی نیستم

ات« خوبه خودتم نمیدونی پس ولم کن ... لازم نیست خوب باشی فقط روی هر کلاس تهمت نزن
دستم از دستش کشیدم میخواستم برم که
از پشت دستم رو گرفت ... چیکار می‌کنی ولم کن
یونگی « ولت میکنم اما نرو لطفا ...

اوپات رو ببخش هر کاری بگی انجام میدم ات اگه منو نبخشی مطمئن باش همین امشب خودم میکشم ... دیگه طاقتم تموم شده ... بعد مامان بابا تو میخوای ترکم کنی ...
ات« خودت خواستی ...

میدونی حرفات چقدر دردناکه میدونی وقتی اینطوری باهام حرف می‌زدی قلبم رو احساس نمی کردم ...
دقیقن عین یه مرده متحرک
هق هق خیلی عذاب اوره یونگی
به سمتش رفتم محکم بغلش کردم اگه هق اگه دیگه این کارو نکن اگه اگه دوباره این حرفارو بهم بزنی دیگه اتی وجود ندارد

یونگی« قول میدم اصن هر چی تو بگی خوشگل اوپا ...
ات« بریم خونه خوابم میاد
یونگی « اعوم منم خیلی خوابم میاد ...



🦋🧸🦋🧸🦋🧸🦋🧸🦋🧸🦋🧸🦋🧸🦋💜💚💜💚💜💚💜💚💜💚💜💚💜💚💜
دیدگاه ها (۱۶)

تک پارتی ....

سناریو

چند پارتی ... پارت ۴

چند پارتی ... پارت ۳

سناریو (درخواستی) وقتی ۱۴ سالته و اونا برادر بزرگترتن و بعد...

سناریو (درخواستی) وقتی ۱۴ سالته و اونا برادر بزرگترتن و بعد...

وقتی به ران و ریندو متوجه میشن داری گریه میکنیران‌ : ات چیزی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط