او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود


#سعدی
دیدگاه ها (۱)

منطق پاییز ,مثل بی منطقی زنی ست,که وقتی دارد از زندگی مردی م...

درمان درد عاشقان، صبرست و من دیوانه‌امنه درد ساکن میشود،نه ر...

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق توتا تو به داد من رسی من به ...

:)))

ای ساربان! آهسته رو کآرام جانم می‌رودوآن دل که با خود داشتم،...

شعر

https://wisgoon.com/p/VXDG551A2Lحمله ایسکمی گذرا، برخلاف سکت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط