فرشته رانده شده پارت

فرشته رانده شده 🎭پارت ۳
پنچ ماه بعد از زبون رینا

اههه بلاخره تموم شد شیفته ام اوه اوه ببین ساعت یکههه کیوکو منو میکشهه

سریع رفتم لباسام رو پوشیدم سریع از کافه زدم بیرون.. معمولاً دوتا راه داره برای رفتن از کافه به خونه کیوکو این راه تاریک و ترسناکه ولی سریع تره
منم راه افتادم توی راه فقرا معتدا های زیادی دیدم ولی ترسناک نیست چون توی زندگیم زیاد دیدم از این چیزا
داشتم می رفتم حس کردم دارن تعقیبم می کنه یکی ولی محل ندادم بعد حس کردم یکی پشت سرمه سریع سرم رو برگردوندم ولی یهو یک سوزن رفت توی گردنم و همه جا تاریک شد
.
.
.
.
چشمام رو آروم باز کردم
صبر کن من کجام ؟! بهم سرم وصل بود و پا هام به یک جایی بسته بود
حس کردم دو نفر کنار تخت نشستن صبر کن...او ... اونا ران ریندو انننن ولی اونا..اونا‌..اه لعنتی خوب معلومه اونا عضو بوتنن این کارا واسشون عددی نیست

رینا: چرا این کارو می کنید ؟!

ران: تو واقعا فکر کردی می‌تونی فرار کنی موش کوچولو

ریندو: هه واقعاً خنده داره

رینا: هق هق لطفاً لطفاً ولم کنید
یهو سیلی زد توی صورتم درد داشت وقتی بهش نگاه کردم توی چشماش پر خشم و نفرت بود یعنی سر نوشت من اینه؟! که تا آخر عمر زجر بکشم ؟!
دیدگاه ها (۴)

فرشته رانده شده 🎭پارت۴ریندو هم پاهام رو باز کرد لباس داد بهم...

فرشته رانده شده 🎭 پارت۵رینا: مشکلی نیستبعد هم پیاده شدیم رفت...

فرشته رانده شده 🎭پارت ۲پرش زمانی به دو ساعت بعد: بلاخره رسید...

فرشته رانده شده 🎭پارت ۱از این زندگی لعنتی خسته شدم از ران و ...

اینم پارت چهارده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط