فصلدو

#فصل_دو
#پارت_۴۹

یکم فکر کردم و با مرور تلخ دوباره اون روزا اخم غلیظی وسط،ابروهام جا گرفت،
تهیونگ:پس یادته...
نگاهش کردم و گفتم:چی میخای بگی؟
تهیونگ:میونگ..من اون روز مجبور شدم،بخاطر خودت ، بخاطر خودت میونگ.
پوزخندی زدم و صورتمو به سمت دَر بردم
تهیونگ؛میدونم . میدونم باورم نمیکنی،،چون از اون ماجرا خیلی گذشــ...
_نمیخام بشنوم.
تهیونگ؛ولی من نمیخوام تو ذهن تو یک شخص خشن و سرد و بی حس درنظر بیام
نگاهت کردم و با صدایی ترکیب از بغض و عصبانیت گفتم:ولی اومدی...خیلی وقته،،الان هم برای درست کردنش خیلی دیره آقای کیم.
تهیونگ دستی به موهاش کشید و لبشو با زبونش تر کرد و گفت:میونگ... دستشو گذاشت رو چونم و صورتمو اورد بالا، با تعجب نگاهش کردم،تو نگاهش چیز عجیبی موج میزد هیچوقت اون مدل نگاه کردنشو ندیده بودم
تهیونگ:بابت تمام اون روزها ازت معذرت میخوام،نمیخام دیگه تو ذهنت اینجوری بنظر برسم،،برای درست کردنش هرکاری میکنم،هرکاری..تو فقط یه کلمه بگو.
ببین من برات چقدر تعغییر میکنم
دیدگاه ها (۲)

#فصل_دو#پارت_۵٠ آب دهنمو قورت دادم و تو چشماش صاف نگاه کردم ...

#فصل_دو#پارت_۵۱با صدای یهویی در هین ارومی کشیدم و شونه هام ب...

#فصل_دو #پارت_۴۸ +بیا نزدیکم._ر...+حتما باید همیشه تکرارش کن...

#فصل_دو#پارت_۴۷ *از زبان میونگ*دراز کشیده بودم روی تخت و با ...

love Between the Tides³³تهیونگ: کی بود؟ دوهی: گفتم که ا/ت ته...

me: My many years of lovPart:⑥⑤ویو ساعت ⁶رفتم یه دوش گرفتم و...

×نمیدونم نمیدونم آبجی .نگران . +.کم کم داشتم از حال میرفتم ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط