تو

تو
ملغمه ای از برگهای لیمو و خاری
حجله ای سبز که روستائیان بسته اند
مردمی از دامنه ها و دامن هایی پرلیمو

لبهایت
که مملکت تمام چشم های جهان است
و دستت
که قدمگاه حضرت شعر
بوی لیمو می دهند...
دیدگاه ها (۱)

شهرِ من...

...

...

.

صحچپتر ۱۱ _ دفتر خاطرات پنهانشب...آسایشگاه در سکوتی فرو رفته...

اولا که اون پست تگ پیج رو که خیلی وقت پیش نوشتم دوباره بخونی...

اولا که اون پست تگ پیج رو که خیلی وقت پیش نوشتم دوباره بخونی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط