I fell in love with someone P
"I fell in love with someone'' (P145)
CHAPTER : 2
سول رو گذاشتم بره بازیش بکنه و من جلوی آینه قرار گرفتم و خودم رو چک کنم...یه لباس خوشگل کوتاه مشکی پوشیدم (عکس لباس اسلاید بعد) و موهام رو باز نگه داشتم و از پشت چند لایه موهام رو با یه پاپیون سفید بستم با خودم تصور کردم اونجا من با یه لباس مشکی و خواهرم با یه لباس عروس سفید...چه ترکیب خوبی میشه وقتی حس کردم یکی منو از پشت بغل کرد لبخندی زدم و گردنم بو.سید...
جونگکوک: تو آماده ای فرشته ی من؟
ا.ت : اوهوم
جونگکوک: و پرنسس کوچیکم؟(نگاهش داد به سول)
ا.ت : اونم اره
جونگکوک: نمیدونم تو همیشه خوشگلی یا این لباست تورو خوشگل میکنه؟
ا.ت : معلومه من همیشه خوشگل ترم(حرصی )
جونگکوک لبخندی زد و گفت " تو همیشه مثل دختر کوچولوی من میمونی چرا تو بزرگ نمیشی آخه؟"
ا.ت : (برگشتم سمت جونگکوک و دستام پشت گردن او حلق کردم) چون تو باید منو بزرگ کنی(smile )
جونگکوک: باشه با کمال میل بزرگت میکنم (ل.ب های ا.ت رو با عشق بوسید)
چند ساعت بعد :
وقتی به محل ازدواج رسیدیم رفتیم میز جانگ سوک و هانول و مین هو و بقیه پسرا نشستیم و من کنار هانول نشستم و سول تو بغلم گذاشتم و بچه ی هانول و مین هو هم تو بغل مین هو بود و تازه اسم بچه اونها مین هان هست از عشق اونا ترکیب اسم خودشون رو گذاشتن. و جالبش این بود که نامجون هم کنار ما نشسته بود و رابطه ی او با جونگکوک صمیمی تر شد و من از این قضیه خیلی خوشحال شدم...و درباره ی جونگ سوک بگم که دلقک بازیاش برگشت و با یه نفر دیگه ازدواج کرد و الان هم یه دختر داره و زن سابقش (یوری بود اسمش؟؟) از زندان آزاد شد ولی با توجه به شرایط دادگاه اونو به تیمارستان بستری کردن.
ولی اعلام کردن یونا و تهیونگ وارد میشن همه توجه و نگاهشون به در ورودی افتاد...وقتی وارد شدن ما از جامون بلند شدیم و با خوشحالی دست زدیم....یونا تو اون لباس خیلی خوشگل شده بوددددد و تهیونگ هم جذاب تر شده بود ترکیب این دوتا بهشت بود..وقتی سوگند خوردن و هم بوسی.دن حالم بهم خورد.
ا.ت : اههه مطمئنم این تهیونگ خواهرم رو زنده نمیزاره امشب حالم بهم خورد
جونگکوک خنده ای از ریکشن من کرد. و بعد از عروسی وارد عمارت خودمون شدیم سول تو بغل جونگکوک خوابیده بود..و اونو تو تخت خوابش قرار داد و اتاقش رو بست من تو اتاقم آرایشم پاک کردم و بند لباسم خواستم در بیارم و جونگکوک در اورد...و در رو هم بست...وقتی پشتم قرار گرفت شروع کرد به بوسیدن شونه ام و تا گردن...
•
•
•
ا.ت : جونگکوک خیلی خوشحالم بلاخره خواهرم ازدواج کرد.
جونگکوک: بنظرت اونا الان دارن چیکار میکنن؟(با نگاه شیطنت)
ا.ت : برم مزاحم اونا شم (رفتم گوشیم آوردم و شماره ی یونا رو گرفتم و جونگکوک تهیونگ رو)
کیفیت عکس لباس ببخشید.
CHAPTER : 2
سول رو گذاشتم بره بازیش بکنه و من جلوی آینه قرار گرفتم و خودم رو چک کنم...یه لباس خوشگل کوتاه مشکی پوشیدم (عکس لباس اسلاید بعد) و موهام رو باز نگه داشتم و از پشت چند لایه موهام رو با یه پاپیون سفید بستم با خودم تصور کردم اونجا من با یه لباس مشکی و خواهرم با یه لباس عروس سفید...چه ترکیب خوبی میشه وقتی حس کردم یکی منو از پشت بغل کرد لبخندی زدم و گردنم بو.سید...
جونگکوک: تو آماده ای فرشته ی من؟
ا.ت : اوهوم
جونگکوک: و پرنسس کوچیکم؟(نگاهش داد به سول)
ا.ت : اونم اره
جونگکوک: نمیدونم تو همیشه خوشگلی یا این لباست تورو خوشگل میکنه؟
ا.ت : معلومه من همیشه خوشگل ترم(حرصی )
جونگکوک لبخندی زد و گفت " تو همیشه مثل دختر کوچولوی من میمونی چرا تو بزرگ نمیشی آخه؟"
ا.ت : (برگشتم سمت جونگکوک و دستام پشت گردن او حلق کردم) چون تو باید منو بزرگ کنی(smile )
جونگکوک: باشه با کمال میل بزرگت میکنم (ل.ب های ا.ت رو با عشق بوسید)
چند ساعت بعد :
وقتی به محل ازدواج رسیدیم رفتیم میز جانگ سوک و هانول و مین هو و بقیه پسرا نشستیم و من کنار هانول نشستم و سول تو بغلم گذاشتم و بچه ی هانول و مین هو هم تو بغل مین هو بود و تازه اسم بچه اونها مین هان هست از عشق اونا ترکیب اسم خودشون رو گذاشتن. و جالبش این بود که نامجون هم کنار ما نشسته بود و رابطه ی او با جونگکوک صمیمی تر شد و من از این قضیه خیلی خوشحال شدم...و درباره ی جونگ سوک بگم که دلقک بازیاش برگشت و با یه نفر دیگه ازدواج کرد و الان هم یه دختر داره و زن سابقش (یوری بود اسمش؟؟) از زندان آزاد شد ولی با توجه به شرایط دادگاه اونو به تیمارستان بستری کردن.
ولی اعلام کردن یونا و تهیونگ وارد میشن همه توجه و نگاهشون به در ورودی افتاد...وقتی وارد شدن ما از جامون بلند شدیم و با خوشحالی دست زدیم....یونا تو اون لباس خیلی خوشگل شده بوددددد و تهیونگ هم جذاب تر شده بود ترکیب این دوتا بهشت بود..وقتی سوگند خوردن و هم بوسی.دن حالم بهم خورد.
ا.ت : اههه مطمئنم این تهیونگ خواهرم رو زنده نمیزاره امشب حالم بهم خورد
جونگکوک خنده ای از ریکشن من کرد. و بعد از عروسی وارد عمارت خودمون شدیم سول تو بغل جونگکوک خوابیده بود..و اونو تو تخت خوابش قرار داد و اتاقش رو بست من تو اتاقم آرایشم پاک کردم و بند لباسم خواستم در بیارم و جونگکوک در اورد...و در رو هم بست...وقتی پشتم قرار گرفت شروع کرد به بوسیدن شونه ام و تا گردن...
•
•
•
ا.ت : جونگکوک خیلی خوشحالم بلاخره خواهرم ازدواج کرد.
جونگکوک: بنظرت اونا الان دارن چیکار میکنن؟(با نگاه شیطنت)
ا.ت : برم مزاحم اونا شم (رفتم گوشیم آوردم و شماره ی یونا رو گرفتم و جونگکوک تهیونگ رو)
کیفیت عکس لباس ببخشید.
- ۴۰.۵k
- ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط