خواب دیدم که بند آمد برف
🍁❄
❄خواب دیدم که بند آمد برف
باغچه مست بوی شب بو شد
بوسه زد باد روی گونه ی ابر
ناگهان کوچه آب و جارو شد
از در خانه آمدم بیرون
خانه رو به رو سلامم کرد
قهربودیم چند سالی بود
چه شد امروز احترامم کرد
رو به روی فروشگاه محل
دیدم انگار شهر صف بستند
پشت شیشه، درست می خواندم
کل اجناس رایگان هستند،
با تعجب گذشتم از آن صف
آمدم داخلِ صف مترو
جای خود را یکی تعارف کرد،
خانه نو کوچه نو خیابان نو
صفحه ی گوشی بغل دستی
داشت اخباری از جهان می داد.
یک نفر روی موج آزادی
پرچم صلح را تکان می داد
دایم این بود حرف زیرنویس
همه ی مشکلات ساده شده اند
ایستگاه بهار،
کل قطار
تا که پلکی زدم پیاده شدند
کاملا حال شهر عوض شده بود
در دل هیچ کس غبار نبود،
خبر از کودکان پشت چراغ
خبر از کودکان کار نبود،
مسجد شهر مستِ بانگ اذان
دردلش قند آب می شد.
اهل محراب و خلق بازاری
هر دو با هم ثواب میکردند ،
گفتم خدایاشکرت
همه جا مملو از امید شده ،
ناگهان مادرم صدایم کرد
پسرم پاشو
صبح عید شده...
#امام_عصر
به امید آن روز
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج❄
❄خواب دیدم که بند آمد برف
باغچه مست بوی شب بو شد
بوسه زد باد روی گونه ی ابر
ناگهان کوچه آب و جارو شد
از در خانه آمدم بیرون
خانه رو به رو سلامم کرد
قهربودیم چند سالی بود
چه شد امروز احترامم کرد
رو به روی فروشگاه محل
دیدم انگار شهر صف بستند
پشت شیشه، درست می خواندم
کل اجناس رایگان هستند،
با تعجب گذشتم از آن صف
آمدم داخلِ صف مترو
جای خود را یکی تعارف کرد،
خانه نو کوچه نو خیابان نو
صفحه ی گوشی بغل دستی
داشت اخباری از جهان می داد.
یک نفر روی موج آزادی
پرچم صلح را تکان می داد
دایم این بود حرف زیرنویس
همه ی مشکلات ساده شده اند
ایستگاه بهار،
کل قطار
تا که پلکی زدم پیاده شدند
کاملا حال شهر عوض شده بود
در دل هیچ کس غبار نبود،
خبر از کودکان پشت چراغ
خبر از کودکان کار نبود،
مسجد شهر مستِ بانگ اذان
دردلش قند آب می شد.
اهل محراب و خلق بازاری
هر دو با هم ثواب میکردند ،
گفتم خدایاشکرت
همه جا مملو از امید شده ،
ناگهان مادرم صدایم کرد
پسرم پاشو
صبح عید شده...
#امام_عصر
به امید آن روز
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج❄
- ۲.۱k
- ۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط