بد نکن با دلم اینگونه که بد می بینی

بد نکن با دلم اینگونه ، که بد می بینی
می نشینی لبِ دلشوره و غم می چینی

باز کن پنجره ی بسته ی آغوشت را
اگر از تلخی این فاصله ها غمگینی

لَیْلَه القَدرِ لبانِ تو ، پُر از اَلْغوث است
هدیه کن طعم لبت را ، به لب مسکینی

بی خودی خسته نکن ، نازکِ اندامت را
تو پناهنده ی آرام ترین بالینی

حاضری باز ، به سر حد جنون برگردیم؟
سهم فرهاد بمانی ، به همان شیرینی؟

اگر آغوش تو بُت خانه ی کفر است و گناه
چه بهشتی است درین عاقبت بی دینی

خبر ِ آمدنم را به زلیخا بدهید
یوسف آورده ام و عاشقی اش تضمینی

فرض کن مرده ام و موقع دَفنَم برسی
گفتگوی من و اشک تو ، عجب تلقینی
دیدگاه ها (۳)

ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺩﻝ ﺩﺍﻏﯽ ﺩﺍﺭﺩ! ﺷﺎﭘﺮﮎ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﺷﻤﻊ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭ...

راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کنبی خودتر از اینم کن و از خ...

دیشب سه غزل نذر تو کردم که بیاییچشمم به ره عاطفه خشکید ؛ کجا...

زن نیستم اگر زنانه پای عشقم❤نایستم ! ...

بسم الله الرحمن الرحیم در بارۀ حدیث - كَمَا تَعِيشُونَ تَمُو...

رفتم دست و صورتمو شستم و نشستم رو تخت اجوما اومد بهم گفت بیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط