من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم

من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم
واسه عشق بازی موجا قامتم یه بستر نرم
یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجا
یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا
تا که یکروز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشی
غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی
زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیرو رو شد
برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد
تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه
ابرو بادو دریا گفتن حس عاشقی همینه
اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی
اما تا قایقی اومد از منو دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا
منو دل اما نشستیم چشم براهت لب دریا
دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی
دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره
اما حتی وقت مردن باز سراغتو میگیره
میرسه روزی که دیگه غرق دریا میشه خونم
اما توی دریای عشقت باز یه گوشه ای میمونم
دیدگاه ها (۳)

گفتمت عاشق شدم اما نمی شد باورتگفتمت پیشم بمان گفتی نمانم در...

فقط " دوری " نیست کهآدم را می سوزونه!!!بودن و مال " تو " نبو...

نفرین به تو دنیا که فریبم دادیصدها گله از من به ح...

بسی گفتند دل از عشق برگیر ...که نیرنگ است و افسون است و جادو...

رمان در میان موهای نقره ای«پارت اول»

بفرست واسه مُسَکنِ زندگیت❤️😍تو می‌تونی با یه نگاه ساده‌تروز...

شوهر دو روزه. پارت۸۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط