دریا شاهد بود
دریا شاهد بود
P:7
بعد از چند ساعت حرف زدن بلاخره خداحافظی کردیم و از مهمونی خارج شدیم ، با مامان و مینهو سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
مینهو : پس با جیمین همکلاسی ای ؟
ا.ت : آره
مینهو : آهان....خب ا.ت میای بریم خونه ما؟
ا.ت : نه ممنون و نگه داشتن ماشین بیانگر رسیدن بود خداحافظی کردم و پیاده شدم کفشام و در آوردم و دیدم بابام مشغول تلویزیون دیدنه به سمتش رفتم و بغلش کردم
ا.ت : سلام بابا (لبخند )
بابای ا.ت : سلام دخترم ( لبخند ) خوش گذشت ؟
ا.ت : آره....عالی بود
البته اگر دعوام با تهیونگ فاکتور بگیرم
بابای ا.ت : گرسنه نیستی ؟
ا.ت : نه ممنون نیستم.....بابا من میرم بخوابم خسته ام شب بخیر
بابای ا.ت :شب بخیر دخترم
بعد از انجام کارا خودم رو روی تخت پرت کردم به ثانیه نکشید که خوابیدم
فردا صبح / ویو ا.ت
امروز از اون جایی که تعطیل بود بعد از حسابی استراحت کردن ساعت چهار به کافه رفتم بعد از احوال پرسی با اقای چوی لباس پوشیدم و نا ساعت شیش همینطوری کار کردم و آشپز خونه درحال ظرف شستن بودم که در کافه باز شد سرم پایین بود با صدای بلند گفتم خوش اومدید دستام رو خشک کردم ورفتم سفارش بگیرم که با اکیپ هفت نفره شون مواجه شدم متعجب گفتم
ا.ت : بفرمایید
تهیونگ : پس اینجا کار می کنی ( با لحنی که خنده و سخره توش موج می زد )
ا.ت : آره ایجا کا می کنم
بهش نگاه نکردم و سرد جواب دادم
جیمین : اوه....ا.ت
ا.ت : سلام جیمین
با بقیه هم احوالپرسی کردم
ا.ت : خب چی میل دارید ؟
هرکدوم باسلیقه های متفاوت سفارش دادن مشغول آماده کردن سفارش ها و بودنشون بودم که.....
Na_hido
بد می نویسم؟
چرا لایکا انقدر کمه ؟
مرسی از اون هایی که حمایت می کنن😘
برای پارت بعد همون 15 لایک
قبلی هم نرسیده بود
P:7
بعد از چند ساعت حرف زدن بلاخره خداحافظی کردیم و از مهمونی خارج شدیم ، با مامان و مینهو سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
مینهو : پس با جیمین همکلاسی ای ؟
ا.ت : آره
مینهو : آهان....خب ا.ت میای بریم خونه ما؟
ا.ت : نه ممنون و نگه داشتن ماشین بیانگر رسیدن بود خداحافظی کردم و پیاده شدم کفشام و در آوردم و دیدم بابام مشغول تلویزیون دیدنه به سمتش رفتم و بغلش کردم
ا.ت : سلام بابا (لبخند )
بابای ا.ت : سلام دخترم ( لبخند ) خوش گذشت ؟
ا.ت : آره....عالی بود
البته اگر دعوام با تهیونگ فاکتور بگیرم
بابای ا.ت : گرسنه نیستی ؟
ا.ت : نه ممنون نیستم.....بابا من میرم بخوابم خسته ام شب بخیر
بابای ا.ت :شب بخیر دخترم
بعد از انجام کارا خودم رو روی تخت پرت کردم به ثانیه نکشید که خوابیدم
فردا صبح / ویو ا.ت
امروز از اون جایی که تعطیل بود بعد از حسابی استراحت کردن ساعت چهار به کافه رفتم بعد از احوال پرسی با اقای چوی لباس پوشیدم و نا ساعت شیش همینطوری کار کردم و آشپز خونه درحال ظرف شستن بودم که در کافه باز شد سرم پایین بود با صدای بلند گفتم خوش اومدید دستام رو خشک کردم ورفتم سفارش بگیرم که با اکیپ هفت نفره شون مواجه شدم متعجب گفتم
ا.ت : بفرمایید
تهیونگ : پس اینجا کار می کنی ( با لحنی که خنده و سخره توش موج می زد )
ا.ت : آره ایجا کا می کنم
بهش نگاه نکردم و سرد جواب دادم
جیمین : اوه....ا.ت
ا.ت : سلام جیمین
با بقیه هم احوالپرسی کردم
ا.ت : خب چی میل دارید ؟
هرکدوم باسلیقه های متفاوت سفارش دادن مشغول آماده کردن سفارش ها و بودنشون بودم که.....
Na_hido
بد می نویسم؟
چرا لایکا انقدر کمه ؟
مرسی از اون هایی که حمایت می کنن😘
برای پارت بعد همون 15 لایک
قبلی هم نرسیده بود
- ۴.۹k
- ۲۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط