مافیایمن
#مافیای_من
#P12
فلیکس:پس.....هان تویی؟؟؟
هان:ت.....تو...........کی هس.......
فلیکس:کسی که لینو به خاطرش تا اینجا اومده
با قدم های آروم به اون پسر کوچولو رو به رو م نزدیک شدم
هان:ن......نزدیک نیا.........گفتم ازم فاصله بگیر
فلیکس:نترس کوچولو............نمیخوام بهت صدمه بزنم
من با تو کاری ندارم
کار اصلی من با لینو ه
هان:ت.......تو با لینو.....چیکار داری؟؟؟
فلیکس:انگار خیلی ترسیدی
نگران نباش فقط قراره چند روز پیش ما باشی
به بادیگارد م اشاره کردم تا بیاد و اون پسر کوچولو رو ببره تو ون
هان:گفتم نزدیک نشو..........چ......چیکار میکنی.........ولم کن
«با داد»
گفتم ولم کننن
فلیکس:پسر شجاعی هستی
هان:نمیزارم دستت به لینو ی من بخوره
فلیکس:
«با خنده»
لینو ی تو؟؟؟؟
فک کردی اون واقعا دوستت داره؟؟؟؟
ینی تا الان حتی بهش شک م نکردی؟؟؟
و اونشب نفهمیدی که اون یه بغل عادی نبود؟؟؟
هان:
«با بغض»
چ........چی داری میگی؟؟؟
ل.....لینو هیچوقت به من خیانت نمیکنه
ما سه ساله که..........
فلیکس:سه سال؟؟؟؟؟
و بازم نفهمیدی؟؟؟؟؟
هه جالبه!!!
مگه چطور نقش بازی کرد؟؟؟
هان:ب.....بسه
«با داد»
گفتم بسه
سرم گیج میرفت و با حرفایی که میزد قلبم درد میگرفت
فلیکس:با اینکه تلخه ولی باید قبولش کنی
همه چیزایی که گفتم حقیقتی بود که لینو سه سال از تو مخفی ش کرده بود
درست داشت طبق نقشه پیش میرفت
به بادیگارد گفتم بره عقب
اگه میخوای میتونم همه چیز و بهت بگم
هان:پاهام سست شد و افتادم رو زمین
نکنه حرف اش حقیقت داشته باشه؟؟؟
«با گریه»
این چیزا امکان نداره..........نه
ل....لینو بهم خیانت نمیکنه
هیچی نمیدیدم
و فقط صدای خنده ی اون شخص میومد
یهو صدای بلند شلیک اومد و بعد صدای لینو
لینو:هان..........هانی........هانی جواب بده
«با داد»
هان جیسونگگگگگگ
هان:
«با گریه»
ل.......لینو هیچوقت بهم خیانت نمیکنه........
لینو:چی داری میگی پسر؟؟؟
معلومه که بهت خیانت نمیکنم
نکنه......
هان...........اون عوضی چی بهت گفت؟؟؟؟
هان:صدای لینو رو میشنیدم ولی نمیتونستم جواب بدم
انگار چیزی مانع جواب دادن من میشد
کم کم چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم
لینو:هان........هان چی شد؟؟؟
بیدار شو هان
«با داد»
یکی دکتر کیم و خبر کنه
سونگمین:منو صدا کردید رئی........
ر...رئیس هان.......چی شده؟؟؟
لینو:ببین چش شده
سریع بهش رسیدگی کن
سونگمین:چ....چشم رئیس
لینو:نیم ساعت گذشته بود و هنوز دکتر کیم بیرون نیومدن بود
بنگ چان:آروم باش.........هان حالش خوب میشه
لینو:نمیدونم هیونگ............همه اینا تقصیر منه
راستی....دستت چطوره
بنگ چان:مشکلی نداره
لینو:دوباره تصویر هان اومد تو ذهنم
اشکام آروم آروم میریختن
بنگ چان:یاااااا.............گریه نکن
هان خوب میشه.....نگران نباش
ادامه در کامنت....
#P12
فلیکس:پس.....هان تویی؟؟؟
هان:ت.....تو...........کی هس.......
فلیکس:کسی که لینو به خاطرش تا اینجا اومده
با قدم های آروم به اون پسر کوچولو رو به رو م نزدیک شدم
هان:ن......نزدیک نیا.........گفتم ازم فاصله بگیر
فلیکس:نترس کوچولو............نمیخوام بهت صدمه بزنم
من با تو کاری ندارم
کار اصلی من با لینو ه
هان:ت.......تو با لینو.....چیکار داری؟؟؟
فلیکس:انگار خیلی ترسیدی
نگران نباش فقط قراره چند روز پیش ما باشی
به بادیگارد م اشاره کردم تا بیاد و اون پسر کوچولو رو ببره تو ون
هان:گفتم نزدیک نشو..........چ......چیکار میکنی.........ولم کن
«با داد»
گفتم ولم کننن
فلیکس:پسر شجاعی هستی
هان:نمیزارم دستت به لینو ی من بخوره
فلیکس:
«با خنده»
لینو ی تو؟؟؟؟
فک کردی اون واقعا دوستت داره؟؟؟؟
ینی تا الان حتی بهش شک م نکردی؟؟؟
و اونشب نفهمیدی که اون یه بغل عادی نبود؟؟؟
هان:
«با بغض»
چ........چی داری میگی؟؟؟
ل.....لینو هیچوقت به من خیانت نمیکنه
ما سه ساله که..........
فلیکس:سه سال؟؟؟؟؟
و بازم نفهمیدی؟؟؟؟؟
هه جالبه!!!
مگه چطور نقش بازی کرد؟؟؟
هان:ب.....بسه
«با داد»
گفتم بسه
سرم گیج میرفت و با حرفایی که میزد قلبم درد میگرفت
فلیکس:با اینکه تلخه ولی باید قبولش کنی
همه چیزایی که گفتم حقیقتی بود که لینو سه سال از تو مخفی ش کرده بود
درست داشت طبق نقشه پیش میرفت
به بادیگارد گفتم بره عقب
اگه میخوای میتونم همه چیز و بهت بگم
هان:پاهام سست شد و افتادم رو زمین
نکنه حرف اش حقیقت داشته باشه؟؟؟
«با گریه»
این چیزا امکان نداره..........نه
ل....لینو بهم خیانت نمیکنه
هیچی نمیدیدم
و فقط صدای خنده ی اون شخص میومد
یهو صدای بلند شلیک اومد و بعد صدای لینو
لینو:هان..........هانی........هانی جواب بده
«با داد»
هان جیسونگگگگگگ
هان:
«با گریه»
ل.......لینو هیچوقت بهم خیانت نمیکنه........
لینو:چی داری میگی پسر؟؟؟
معلومه که بهت خیانت نمیکنم
نکنه......
هان...........اون عوضی چی بهت گفت؟؟؟؟
هان:صدای لینو رو میشنیدم ولی نمیتونستم جواب بدم
انگار چیزی مانع جواب دادن من میشد
کم کم چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم
لینو:هان........هان چی شد؟؟؟
بیدار شو هان
«با داد»
یکی دکتر کیم و خبر کنه
سونگمین:منو صدا کردید رئی........
ر...رئیس هان.......چی شده؟؟؟
لینو:ببین چش شده
سریع بهش رسیدگی کن
سونگمین:چ....چشم رئیس
لینو:نیم ساعت گذشته بود و هنوز دکتر کیم بیرون نیومدن بود
بنگ چان:آروم باش.........هان حالش خوب میشه
لینو:نمیدونم هیونگ............همه اینا تقصیر منه
راستی....دستت چطوره
بنگ چان:مشکلی نداره
لینو:دوباره تصویر هان اومد تو ذهنم
اشکام آروم آروم میریختن
بنگ چان:یاااااا.............گریه نکن
هان خوب میشه.....نگران نباش
ادامه در کامنت....
- ۸.۰k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط