قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۱۰
پارت #۱۰
ناگهان آیزاس موفق به شکستن درب شد و جئی و درب را باهمدیگه به داخل پرتاب کرد ، جئی روی زمین افتاد و متوجه درد زیادی در پهلویش شد ، تکه چوبی از درب شکسته به پهلوی جئی فرو رفته بود .
پلیس دوم با دیدن آیزاس به عقب فرار کرد که ناگهان با نامورو برخورد کرد ، دختری با بدن پر از خون و یک چاقو در دست راستش و یک ساطور در دست چپ اش.
واقعا اینجا چه خبر بود؟.
(بعد از اینکه نامورو به آیزاس با چاقو ضربه زد آیزاس آماده حمله به نامورو بود که ناگهان زنگ درب به صدا درآمد ... همسایه آنها از صدای درگیری نگران شده بود و آنجا آمده بود ، آیزاس و نامورو میدونستن هردو قاتل هستن و شریک جرم محسوب میشن بنابرین تصمیم گرفتن با همکاری همدیگه همسایهی مزاحم رو از بین ببرن ، بعد از این کار هردو متوجه وجه اشتراکی شدن ، خونخواهی و وحشیگری افراطی که با اتحاد آن دو مثل طوفانی مرگ بار بود.)
جئی روی زمین میخزید و عقب میرفت و آیزاس به دنبالش به آرامی قدم میزد ، از طرفی دیگر نامورو قبل از اینکه پلیس دوم واکنشی نشون بده چندین بار پشت سرهم با دو تیغه به شکمش زد و تمام شکمش را پاره کرد و محتوایت داخل بدنش را روی زمین ریخت .
جئی به آرامی گفت:
[لطفا رحم کن ... لطفا ...]
.
آیزاس چاقو اش را چرخاندن و دستش را روی گردن جئی گذاشت و با خنده گفت:
[رحم کنم ؟ به چی رحم کنم؟]
.
جئی ناگهان یک هفتتیر از داخل کتش بیرون آورد و به شانه آیزاس شلیک کرد و فریاد زد:
[به خودت ، به خودت رحم کن اگه نمیخوای بمیری]
.
آیزاس با برخورد گلوله عقب پرت شد و شانه اش را گرفت و با عصبانیت گفت:
[عوضی ...]
.
ناگهان از طرف دیگری نامورو به سمت جئی حمله کرد و جئی ضربه نامورو را جاخالی داد و به نامورو یک مشت زد ، نامورو با برخورد مشت چرخید و خواست ضربه دیگه ای بزنه اما جئی مچ دستش را نگه داشت و با لگد به ساق پای نامورو ، او را به زمین انداخت و دستش را پشت سرش پیچاند و با صدای بلند گفت:
[درگیری با پلیسی که مسلح هستش اصلا آیده خوبی نیست رفیق]
.
جئی سرش را به سمت محلی که آیزاس نشسته بود چرخاندن و دید آیزاس آنجا نیست ، جئی سریع نامورو را رها کرد و به عقب پرید و دقیقا یک گلوله از کنارش رد شد ، آیزاس سراغ جسد پلیس دوم رفته بود و اسلحه اش را برداشته بود .
آیزاس و جئی به سمت یکدیگر نشانه گرفته بودن و هرکدام آماده لحظه ای برای اتمام بازی بودن .
#داستان #رمان #متن
ادامه دارد....
ناگهان آیزاس موفق به شکستن درب شد و جئی و درب را باهمدیگه به داخل پرتاب کرد ، جئی روی زمین افتاد و متوجه درد زیادی در پهلویش شد ، تکه چوبی از درب شکسته به پهلوی جئی فرو رفته بود .
پلیس دوم با دیدن آیزاس به عقب فرار کرد که ناگهان با نامورو برخورد کرد ، دختری با بدن پر از خون و یک چاقو در دست راستش و یک ساطور در دست چپ اش.
واقعا اینجا چه خبر بود؟.
(بعد از اینکه نامورو به آیزاس با چاقو ضربه زد آیزاس آماده حمله به نامورو بود که ناگهان زنگ درب به صدا درآمد ... همسایه آنها از صدای درگیری نگران شده بود و آنجا آمده بود ، آیزاس و نامورو میدونستن هردو قاتل هستن و شریک جرم محسوب میشن بنابرین تصمیم گرفتن با همکاری همدیگه همسایهی مزاحم رو از بین ببرن ، بعد از این کار هردو متوجه وجه اشتراکی شدن ، خونخواهی و وحشیگری افراطی که با اتحاد آن دو مثل طوفانی مرگ بار بود.)
جئی روی زمین میخزید و عقب میرفت و آیزاس به دنبالش به آرامی قدم میزد ، از طرفی دیگر نامورو قبل از اینکه پلیس دوم واکنشی نشون بده چندین بار پشت سرهم با دو تیغه به شکمش زد و تمام شکمش را پاره کرد و محتوایت داخل بدنش را روی زمین ریخت .
جئی به آرامی گفت:
[لطفا رحم کن ... لطفا ...]
.
آیزاس چاقو اش را چرخاندن و دستش را روی گردن جئی گذاشت و با خنده گفت:
[رحم کنم ؟ به چی رحم کنم؟]
.
جئی ناگهان یک هفتتیر از داخل کتش بیرون آورد و به شانه آیزاس شلیک کرد و فریاد زد:
[به خودت ، به خودت رحم کن اگه نمیخوای بمیری]
.
آیزاس با برخورد گلوله عقب پرت شد و شانه اش را گرفت و با عصبانیت گفت:
[عوضی ...]
.
ناگهان از طرف دیگری نامورو به سمت جئی حمله کرد و جئی ضربه نامورو را جاخالی داد و به نامورو یک مشت زد ، نامورو با برخورد مشت چرخید و خواست ضربه دیگه ای بزنه اما جئی مچ دستش را نگه داشت و با لگد به ساق پای نامورو ، او را به زمین انداخت و دستش را پشت سرش پیچاند و با صدای بلند گفت:
[درگیری با پلیسی که مسلح هستش اصلا آیده خوبی نیست رفیق]
.
جئی سرش را به سمت محلی که آیزاس نشسته بود چرخاندن و دید آیزاس آنجا نیست ، جئی سریع نامورو را رها کرد و به عقب پرید و دقیقا یک گلوله از کنارش رد شد ، آیزاس سراغ جسد پلیس دوم رفته بود و اسلحه اش را برداشته بود .
آیزاس و جئی به سمت یکدیگر نشانه گرفته بودن و هرکدام آماده لحظه ای برای اتمام بازی بودن .
#داستان #رمان #متن
ادامه دارد....
- ۲.۷k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط