راستی بچه ها پس فردا و روز بعدش مهمونی داریم یادتون نره

×راستی بچه ها پس فردا و روز بعدش مهمونی داریم یادتون نره همراها تون رو انتخاب کنید
زنگ خورد رفتم تو اتاق و دوباره دراز کشیدم و داشتم به مهمونی فکر می کردم که باخودم گفتم برم بیرون و قدم برنم شاید مغزم باز شه که یهو کوک رو دیدم وسط یه عالمه پسر پس اونقدرم تنها نیست . بعد یه مدت هم با یه دختره دیدمش
+ولش کن به من چه
برگشتم ولی چون کوک رو هی می دیدم مغزم بیشتر قفل کرد
+ای خدا
_چته ؟(یهویی اومد تو اتاق)
+هوییی ترسیدم
_حق ندارم بیام تو اتاقم
+چرا ولی اتاق منم هس
_اوکی
فرد
مثل همیشه پاشدم لباس پوشیدم و آرایش کردم و رفتم کلاس تا رفتم تو دیدم کوک با همون دختره سر جای من نشسته که کوک تا منو دید به دختره گفت
_برو سرجان
+سلام
_سلام
نشستم ولی باز دوری میکردم ازش ولی اون هی می خواست نزدیک شه ولی وسط کلاس زیاد نمیتونست تکون بخوره 😏
بعد کلاس نرفتم اتاق رفتم تو حیاط یکم قدم می زدم . دوباره جونگکوک رو با ۶ تا پسر خوشگل و خفن دیدم (اعضا هستن)
اصلا به من چه (خود درگیری 😄)
رفتم اتاق یه لباس پوشیدم و رفتم رستوران برای خودم سفارش دادم و غذامو خوردم‌ و‌بعد برگشتم کوکم برگشته بود
_سلام
+سلام
_برنامه ای برای فردا داری
+نه من اینجا میمونم‌
_چرا
+چون کسی رو ندارم البته عادت دارم هر سال همه جا این طوری بودم
که.....

تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
دیدگاه ها (۰)

که رفت و خوابید یعنی براش مهم نیست شاید . بعد رفتم و خوابیدم...

از زبان کوک با کمک پسرا (همون اعضا) تونستم کاری کنم که باهام...

رفتم پایین و یه فیلم رمانتیک گذاشت ولی هیچی نگفتم بهش نشستم ...

از زبون کوک هی نگاهم می رفت سمتش این چرا انقد خوشگله با اون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط