مروارید آبی
مروارید آبی
Part ⁷³
☆اشکال نداره ببینم شام چی میخورید؟
_ یلحظه وایسا
بچه ها شام فست فود میخورید؟(داد)
☆کوک اینجا عمارتت نیست داد میزنیاا اروم صحبت کنی صدات میرسه
_(خنده)
+چیشدهه؟
از پله ها میاد پایین*
_چاگیا شام چی میخوری؟
+ هرچی خودت میخوری
#اه اه
کوک برمیگرده و عصبی جیمین و نگاه میکنه*
#خب من برم لباسام و عوض کنم (لبخند) عا راستی جونگکوک شام هر چی باشه سبک باشه
_ بهت اب میدم
#کوفت
♡ خبب نامجون چیشد شام چی درست کنم؟
_ زن داداش شما دست به هیچی نزن من میرم شام از بیرون میگیرم
فقط بگو چی میخوری
♡دست پختم خوبه هاا
_ عععع منظورم این نبود (خنده)
♡میدونم بابا شوخی کردم
_ساندویچ همبرگر همه میخورید؟
#+☆♡~& ارهه
_پس من رفتم
+زود برگرد
♡ خدا به همرات
ویو لانا
یکم خسته بودم رفتم تو اتاق تا اومدن کوک یکم دراز بکشم که صدای در زدن اومد
تق تق تق صدای در*
+بله؟
اومد داخل*
#زن داداش داری استراحت میکنی؟
+ارهه یکم کمرم درد میکنه
چیزی شده جیمین؟
#ها؟... نه زن داداش خواستم بگم.. خیلی دوست دارم
(پیچوند کار اصلی شو)
+واااا
#خب من رفتم استراحت کنن
رفت*
ویو لانا
بعد از رفتن جیمین شک به دلم انداخت که نکنه از ماجرا بویی ببره که بازم صدای در اومد
+بلهههه؟
درو باز کرد*
♡ عزیزم جیمین گفت کمرت درد میکنه چیزی میخوای بیارم؟
لانا بلند شد *
+نه فداتشم یکم خسته ام
♡باشه پس اگه چیزی خواستی بگو
+باشه مرسی (لبخند)
رفت*
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ⁷³
☆اشکال نداره ببینم شام چی میخورید؟
_ یلحظه وایسا
بچه ها شام فست فود میخورید؟(داد)
☆کوک اینجا عمارتت نیست داد میزنیاا اروم صحبت کنی صدات میرسه
_(خنده)
+چیشدهه؟
از پله ها میاد پایین*
_چاگیا شام چی میخوری؟
+ هرچی خودت میخوری
#اه اه
کوک برمیگرده و عصبی جیمین و نگاه میکنه*
#خب من برم لباسام و عوض کنم (لبخند) عا راستی جونگکوک شام هر چی باشه سبک باشه
_ بهت اب میدم
#کوفت
♡ خبب نامجون چیشد شام چی درست کنم؟
_ زن داداش شما دست به هیچی نزن من میرم شام از بیرون میگیرم
فقط بگو چی میخوری
♡دست پختم خوبه هاا
_ عععع منظورم این نبود (خنده)
♡میدونم بابا شوخی کردم
_ساندویچ همبرگر همه میخورید؟
#+☆♡~& ارهه
_پس من رفتم
+زود برگرد
♡ خدا به همرات
ویو لانا
یکم خسته بودم رفتم تو اتاق تا اومدن کوک یکم دراز بکشم که صدای در زدن اومد
تق تق تق صدای در*
+بله؟
اومد داخل*
#زن داداش داری استراحت میکنی؟
+ارهه یکم کمرم درد میکنه
چیزی شده جیمین؟
#ها؟... نه زن داداش خواستم بگم.. خیلی دوست دارم
(پیچوند کار اصلی شو)
+واااا
#خب من رفتم استراحت کنن
رفت*
ویو لانا
بعد از رفتن جیمین شک به دلم انداخت که نکنه از ماجرا بویی ببره که بازم صدای در اومد
+بلهههه؟
درو باز کرد*
♡ عزیزم جیمین گفت کمرت درد میکنه چیزی میخوای بیارم؟
لانا بلند شد *
+نه فداتشم یکم خسته ام
♡باشه پس اگه چیزی خواستی بگو
+باشه مرسی (لبخند)
رفت*
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۷.۰k
- ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط