ندانی چرا این چنین من پریشمندانی که هر آن به دل ریش ری

ندانی چرا این چنین من پریشم...ندانی که هر آن به دل ریش ریشم چه دانی ز بی تاب احساس خسته...ندانی ز هر اشک ریزان خویشم به هر لحظه ام تاب و رامش خموش است...دگرگونه ام، رنج دیدن ز نیشم به هر یک "نبودت" چو نیشی به قلبم..."نبودت" سر آغاز هر یک پریشم ولی این نگویم که افسرده ام زین...بگویم تو را: پایبندم به کیشم خماری مرا هوش آورده به عشق...بدان! رام وحشی است عشقت به پیشم
دیدگاه ها (۱)

این شعر خیلی زیبا بود ....خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت ت...

خدایاعشق من میشی؟عزیزدلم میشی؟خسته ام..تنهام.. میخوام تنهایی...

خدای خوبمم امروزم را به تو میسپارم. بہ مـن کمک کن تا آنچه را...

تو آیا دیده ای وقتی شبی تاریک میان بودن و نا بودن امید فردای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط