صبر کن تا به دلم جیره ی امشب برسد
.
.
.
صبر کن تا به دلم جیره ی امشب برسد
صبر کن تاب من از کف برود تب برسد
صبر کن یاد کنم چشم تو را مست شوم
چون لبم نیست میسر که به آن لب برسد
همه ی عمر دم از یار زدم چون نگذاشت -
عشق، عاقل شوم و یار به یارب برسد
زلف پیچیده بر آن چهره ی تابنده مریز
بد شگون است اگر ماه به عقرب برسد
چشمه ی طبع مرا شعر فشان می خواهی
باید از چشم و لبت فیض، مرتب برسد
قیس شاگرد زرنگی ست، ولی صبر کنید
پای لیلی بگذارید به مکتب برسد!
عجبا عشق، که شد راه زلیخا که ز ننگ
به مقامات عزیزان مقرب برسد
پر شدی از می و از چشم و لبت سر رفته است
دست من کی به تو ای جام لبالب برسد؟
ناصر عبدالمحمدی
.
.
صبر کن تا به دلم جیره ی امشب برسد
صبر کن تاب من از کف برود تب برسد
صبر کن یاد کنم چشم تو را مست شوم
چون لبم نیست میسر که به آن لب برسد
همه ی عمر دم از یار زدم چون نگذاشت -
عشق، عاقل شوم و یار به یارب برسد
زلف پیچیده بر آن چهره ی تابنده مریز
بد شگون است اگر ماه به عقرب برسد
چشمه ی طبع مرا شعر فشان می خواهی
باید از چشم و لبت فیض، مرتب برسد
قیس شاگرد زرنگی ست، ولی صبر کنید
پای لیلی بگذارید به مکتب برسد!
عجبا عشق، که شد راه زلیخا که ز ننگ
به مقامات عزیزان مقرب برسد
پر شدی از می و از چشم و لبت سر رفته است
دست من کی به تو ای جام لبالب برسد؟
ناصر عبدالمحمدی
- ۱.۷k
- ۲۴ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط