ات ویو

ا.ت ویو
بهوش اومدم که دیدم تو یه دونه اتاقم دست و پام و بستن
ا.ت: کسی اینجا نیست(داد)
ا.ت: ترو خدا مگه من چیکار کردم(داد و گریه)
داشتم داد میزدم که یکی درو باز کرد
ا اون جیمین بود اومد
جیمین: پس بیدار شدی
جیمین ویو
دست و پاش و باز کردم که خواست بره اما نزاشتم لبمو گذاشتم رو لبش که تکون می‌خورد لباسش و در آوردم و...(بقیش با ذهن خودتون)
دیدگاه ها (۱۰)

ا.ت ویورسیدن خونه امروز نرفتم مدرسه آنقدر گریه کردم که خوابم...

ا.ت ویو فردا صبحچمدونم و برداشتم رفتم فرودگاه سوار هواپیما ش...

جیمین ویوبعد از کلاس ا.ت داشت میرفت خونه منم رفتم دنبالش تا ...

فردا صبح ا.ت ویویعنی دوباره باید برم مدرسه ای خدااااا فرم مد...

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط