عروسخان

🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁

#عروس_خان👑
#پارت3







دختر پررو و مغروری بود گفت

_ من خودم دختر خانم خانزاده بودت برام اهمیتی نداره اینکه عروس تو شدم برام خوشاینده!

متعجب از حرفی که زده بود دوباره دستش روی تنم نشست این دختر انگار از قبل بر روی بامن بودن نقشه کشیده بود و خودش آماده کرده بود...
اما من و نمی شناخت اگر کسی مجذوبم نمی کرد هرگز نمی تونستم ازش لذت ببرم و براش تحریک نمیشدم...

دستش روی تنم بود روی تخت دراز کشیدم و گفتم
این فرصتو داری که شانستو امتحان کنی اگه تونستی تحریکم کنی پارچه خونی میشه و میتونی پزشو به دخترای اون بیرون که همشون برای من و عروس خان زاده شدن در سر و دست می شکستند بدی!
اما اگه نتونستی تحریکم کنی میرم بیرون و میگم این دختر به درد من نمیخوره حتی نتونست غریزه منو بیدار کنه ...

انگار اصلا حرفام خوشایندش نبود با یه لبخند بهم نزدیک شد و دستش روی تنم کشید زبونش روی گردنم نشست و شروع کرد با زبونش با پوست گردنم بازی کردن..

خنده دار بود اما احساس میکردم دستای خواهرش داره روی تنم بالا و پایین میشه و این یعنی کم کم میتونه حس و حال خوابیده ی منو بیدار کنه!

🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۱)

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت4 الان خواهرش کجا بود؟بی فکر پرسیدم...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت5 عصبانیت و خشمم باعث نمی شد که دنبا...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت2 دکمه های پیراهنم رو باز کرد اجازه ...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت1 هیچ کششی به دختری که روی تخت خواب ...

black flower(p,289)

تک پارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط