و مغز من هنوز

و مغز من هنوز ؛
لبریز از صدای وحشت پروانه ایست ،
که او را ؛ در دفتری
به سنجاقی مصلوب کرده بودند!

#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۱)

در خون و در ستاره و در باد، روز و شبدنبالِ شعرِ گم‌شده‌ی خود...

چه مغرورم!‌ ولی آنقدر زنجیرم به احساسمکه تا رد می شوی کج می ...

خطر در آب زیر کاه بیش از بحر می‌باشدمن از همواری این خلق ناه...

جوراب لایق یک مرد نیست...🌺 برایت کفشهایی از جنس طلا هدیه می ...

صدای تیک و تاک عقربه را می‌شنوی؟فقط میگذرد ...برایش فرقی نمی...

اشک‌ها و ناله‌های یک مادر انگلیسی از وحشت، تجاوز و خشونتهای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط