بهش نگاه کردم

بهش نگاه کردم 

نشسته بود  و تکیه داده بود به دیوار

موهای بلندو خوش رنگش  روی زمین پخش شده بودن

معلوم بود غرق دنیای خیالی ذهنش بود
گاهی وقت ها  از ته دل لبخند میزد
یعنی هنوزم به فکرشه ؟!

صداش کردم؛

+ گیسو کمند !؟

نگام کرد ؛

+ چرا میخوای باشه ،  اون که دلش سرد شده ؟!

صورتش جمع شد....  از غم !



ماا....






به یک باره  لبخندی زد  که مسیرش  تا اعماق وجودم   رفت ....!!





_ به بودنش  اعتقاد دارم ، اون نرفته  :)









اون مصمم بود ....!!







تصورات پوچ ذهنم  :)




نوشته ؛" شین . ر"
دیدگاه ها (۱۴)

میگن وقتی پسر به وجور میاد

حقیقت ....(:

تولد تهیونگههه😍🎂🥳 مبارککککهههه

هفت سال از اون روزی که به هم قول داده بودیم  که توی زندگیمون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط