در این لحظه همه چیز فرق کرده بود فقط در یک لحظه

در این لحظه، همه چیز فرق کرده بود! فقط در یک لحظه!
رقص به پایان رسید! و هر دو به یکدیگر تعظیم کردند! هردو غرق حسی بودند که دلکندن از آن حس دشوار بود. اما دخترک باید به سمت جایگاهش برمیگشت پس برای بهم نخوردن مراسم هم که شده از کنار شاهزاده رد شد که مچ دستش گرفته شد!
و در نزدیکی صورت شاهزاده فرار گرفت ..قلب هردوشون بی قرار بود ..پسرک با جرئت به چشم بورام چشم دوخت و آروم زمزمه کرد ..میخوام به همه اعلام کنم که ملکه قلبم رو پیدا و انتخاب کردم ..و میخوام با بوسه اعلامش کنم الهه زیبایی..!
بورام متعجب بود ولی ناراضی نبود پس چیزی به زبونش نیاورد ..واینطوری بود که شاهزاده تمام تمرکزش رو به چشیدن طعم لبای ملکه اش کرد و فاصله ی بینشون رو به صفر رسوند..و صدای دست و شادی مهمان ها در گوش هردو نجوا شد..

مرسی ازت پروانه زیبا @madriel 🧡💛
دیدگاه ها (۱۰)

https://daigo.ir/secret/2979464084ناشناس جدید؟ یکم باهام حرف...

سناریو درخواستی :وقتی ناخواسته روت دست بلند کردن! کیم نامجون...

پسرک از ایوان کوچک اتاقش که درست بالای حیاط قصر قرار داشت مر...

تعظیم کردم وپدرم نشستن من رو به روشون نشستم بورام:اوه ..پدرج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط