سارتر در رمان تهوع میگوید

سارتر در رمان تهوع می‌گوید:
«چیزی شروع می‌شود تا پایان گیرد.»
پدربزرگم همیشه این جمله‌ی سارتر را برایم تکرار می‌کرد تا مبادا فراموش‌ش کنم. بعد هم می‌گفت؛ اگر حس کردی چیزی دارد در تو ریشه می‌دهد، دارد عمیق می‌شود و تو بقا وجودت را در بودن آن چیز می‌بینی، خیلی زود ترکش کن.
هرگز نگذار حسی عمیق در تو شروع بشود که نمی‌دانی عاقبت‌ش چیست.
اما اگر گیر افتادی، منتظر پایانش هم باش. دنیا پر از آغازها و پایان‌های عجیب و ترسناک است.
من را از همان کودکی از پایان ترساند.
تمام چیزهای خوب زندگی‌م را به اوج نرسیده تمام می‌کردم. سخت بود اما حس برنده بودن داشت. ذهنم هشدار می‌داد دیر یا زود همه را از دست می‌دهم. این شانس را داشتم که آن‌قدر سنگ‌دل و مغرور باشم تا بتوانم با این کار سخت کنار بیایم و به خودم ببالم.
اما یک بار چیزی گلویم را گرفت و ول نکرد. حسی در من عمیق شد که نگرانم می‌کرد. من، دیگر آن منِ همیشه نبودم.
داشتم عاشق می‌شدم.‌
و‌ چیزی داشت سرک می‌کشید و تعادل ما را به هم می‌زد.
صدای پدربزرگم بود!
با او که حرف می‌زدم...، صدای پدربزرگم در گوشم می‌پیچید.
نگاه اغواگرانه‌ش که می‌ریخت روی صورتم...، صدای پدربزرگم در گوشم می‌پیچید. من دچار مالیخولیای عجیبی شده بودم و درعین حال او را هم دوست داشتم. ترک‌ش کردم. درست مثل کسی که سیگارش را برای همیشه کنار می‌گذارد. به همان سادگی.
بعد انگار که پایانِ من نزدیک باشد، محکوم به انزوا شدم.
زندگی‌م پر از آغازهای بی‌پایان است و من دارم به پایان می‌رسم.
و هرگز لذت اوج را نچشیدهَ‌م.
دارم در یک چیز ذوب می‌شوم که نامش طلب است. می‌خواهم حس‌ش کنم. می‌خواهم در نگاه اغواگرانه‌ی کسی که زمانی دوستش داشتم غرق شوم. او شب‌ها به خوابم می‌آید. به من سر می‌زند. نگاهش را می‌ریزد روی صورتم. دارم در او محو می‌شوم. دارم در یک حس عمیق ذوب می‌شوم. دارم تمام می‌شوم :)

شیما سبحانی



_منتخب شد🌿
•••
#عاشقانه_خاص#بیو#سریال#موزیک#تکس#کلیپ#ادیت#زیبا#سردار #دلها#سینمایی#گل#پروفایل#رستوران#غذا#محلی#لایک#شات#فالو#زیبایی#طبیعت#کیک#استان#آبشار#مشاوره#کنکور#معرفی_کتاب#سال_نوروز#مذهبی#محرم#گربه
#گل_پیچک
دیدگاه ها (۲۷)

- ليس كل شيء في القلب يقال ، لذلك خلق الله التنهيدة ، الدموع...

_چشم‌هایش قَهوه‌ای بود و به حَق فهمیده امقهوه از سیگار‌‌ و ق...

نامه ای به دخترم :روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی ...

تو را دوست دارمنه فقط به خاطر آنچه که هستیبلکه برای آن چه که...

شوهر دو روزه. پارت۶۵

°چںٰٰٖٖد𐇽 پارت⃘ے°‌ ب𐨍ځش𐇽 ³داشتم تکون میخوردم و تقلا میکردم...

روانی منp37

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط