عشق وحشی قسمت پانزدهم
رومان داشت کتاب بهترین پدر رو میخوند
عمارت در سکوت به سر میبرد و غنچه هم داشت به کادویی که ارباب داده بود نگاه میکرد و سوگل خودشو برای پدربزرگ و عمه ای رومان لوس میکرد و بعدش رفت آشپزخانه سفارشات بده چشمش به غنچه افتاد داشت لباس های کثیف رو میشست
اومد جلوش و موهای فرفری غنچه رو کشید
و گفت دور رومان نبینمت دختره ای احمق خدمتکار دیگه ای اومد گفت چیزی شده خانم سوگل خندید گفت نه بابا دارم بهش میگم که خوب بشورشون من حساس ام وقتی دید کسی نگاه نمیکنه پودر فلفل قرمز رو پاشید تو چشم غنچه جیغش در اومد
و گفت وای سوختم. کمک کنید سوگل گفت ای وای من یکی کمک کنه بنده خدا چشماش داره میسوزه. خندید رفت پیش رومان داشت کتاب میخوند غنچه با خدمتکار دیگه ای رفت چشماشو رو شست
و لباس هارو کس دیگه ای شست و غنچه رفت حیاط عمارت رو تمیز کنه. پدر و مادر سوگل رومان و پدربزرگ و عمه اش رو دعوت کردن به عمارت خودشون و همه رفتن سوگل هم قبل از اینکه بره داخل ماشین
رفت پیش غنچه گفت بی ریخت خانم اومدم برام دمنوش درست میکنی فهمیدی
عمارت در سکوت به سر میبرد و غنچه هم داشت به کادویی که ارباب داده بود نگاه میکرد و سوگل خودشو برای پدربزرگ و عمه ای رومان لوس میکرد و بعدش رفت آشپزخانه سفارشات بده چشمش به غنچه افتاد داشت لباس های کثیف رو میشست
اومد جلوش و موهای فرفری غنچه رو کشید
و گفت دور رومان نبینمت دختره ای احمق خدمتکار دیگه ای اومد گفت چیزی شده خانم سوگل خندید گفت نه بابا دارم بهش میگم که خوب بشورشون من حساس ام وقتی دید کسی نگاه نمیکنه پودر فلفل قرمز رو پاشید تو چشم غنچه جیغش در اومد
و گفت وای سوختم. کمک کنید سوگل گفت ای وای من یکی کمک کنه بنده خدا چشماش داره میسوزه. خندید رفت پیش رومان داشت کتاب میخوند غنچه با خدمتکار دیگه ای رفت چشماشو رو شست
و لباس هارو کس دیگه ای شست و غنچه رفت حیاط عمارت رو تمیز کنه. پدر و مادر سوگل رومان و پدربزرگ و عمه اش رو دعوت کردن به عمارت خودشون و همه رفتن سوگل هم قبل از اینکه بره داخل ماشین
رفت پیش غنچه گفت بی ریخت خانم اومدم برام دمنوش درست میکنی فهمیدی
- ۴.۱k
- ۲۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط