P
P1🦋
خونه سرد و تاریک بود ساکت ساکت هیچ صدای بجز جیر جیر جیرجیرک کوچولویی که به تازگی به خونه ی اونا قدم گذاشته بود و در باغچه ی پر از گل رز خونه جا خوش کرده بود کمی اون طرف تر یه دختر زیبا دیده میشد که با ذوق میخواست بره پیش پدرش که خبر جشن پدر و دختری مدرسشون رو بهش بگه اما وقتی رفت تو اتاقش و در زر کسی جوابشو نداد از پدرش اجازه گرفت و درو باز کرد که دیدم کسی اونجا نیست ذوقش کور شد اما بازم دست از تلاش بر نداشت رفت پیش مادرش که توی آشپزخونه داشت کیک مورد علاقش رو درست میکرد
& مامان...مامان
¥اوه تو اینجایی فکر میکردم تا الان خواب باشی
& بیخیال مامان کی تا الان بیداره
¥داداشت
&آخه اون که مثل من اینقدر خوشحال نیست
¥عه بگو ببینم خوشگل من چرا اینقدر خوشحاله
&چونکه قراره از مدرسه به یه جسمی بریم که دخترا با باهاشون میرن
¥ (کمی مظترب و کلافه) اوه چه باحال
&(با لحنی نگران و کنجکاو ) مامان
¥جانم دخترم
& بابا میاد دیگه مگه نه؟
¥نمیدونم عزیزم باید ازش بپرسم میدونی که بابات این روزا سرش شلوغه
&(مایوس و تا امید)نگو سرش شلوغه بگو دوست نداره هه منو باش که فکر میکردم قراره باهم بیاد
¥ نه اینطوری هم نیست
&چرا دقیقا همینطوره (رفت)
~عه مامان آبجی کجا رفت حتی منو ندید که بهش سلام دادم
¥سلام پسر گلم ابجیت یکمی ناراحت بود
~چزا نکنه من کاری کردم
¥نه قربونت برم تو هیچ وقت کاری نمیکنی اون از یه چیز دیگه ناراحته
~بازم بابا؟
¥(سرشو میندازه پایین ) اره
~اخه چرا اینقدر آبجی رو اذیت میکنه میگم مامانی میخوای من باهاش حرف بزنم
¥نه پسرم نیازی نیست
~باشه
¥چی میخوری قربونت برم
~پنکیک
¥باشه برو بشین برم درست کنم
~ میگم آبجی نمیخوره
¥گفت نمیخوام اما بازم تو یه بار دیگه برو بهش بگو به حرف تو گوش میده
~(ذوق و خوشحال) باشه پس من رفتم
¥الهی قربون شما دوتا برم من(تو دلش میگه)
~آبجی آبجی(بلند)
&باز چی شده یول
~میشه بیای برای صبحونه
&نه اشتها ندارم
~تروخدا به خاطر من (خودشو مظلوم میکنه)
&خیلی خوب باشه تو برو منم میام
~اخجون مرسی
¥خوب چیشد
~گفت تو برو منم الان میام
¥افرین به پسر مهربونم
ادامه دارد...
🎀عذر میخوام بابت تاخیر این روزا سرم خیلی شلوغه🎀
خونه سرد و تاریک بود ساکت ساکت هیچ صدای بجز جیر جیر جیرجیرک کوچولویی که به تازگی به خونه ی اونا قدم گذاشته بود و در باغچه ی پر از گل رز خونه جا خوش کرده بود کمی اون طرف تر یه دختر زیبا دیده میشد که با ذوق میخواست بره پیش پدرش که خبر جشن پدر و دختری مدرسشون رو بهش بگه اما وقتی رفت تو اتاقش و در زر کسی جوابشو نداد از پدرش اجازه گرفت و درو باز کرد که دیدم کسی اونجا نیست ذوقش کور شد اما بازم دست از تلاش بر نداشت رفت پیش مادرش که توی آشپزخونه داشت کیک مورد علاقش رو درست میکرد
& مامان...مامان
¥اوه تو اینجایی فکر میکردم تا الان خواب باشی
& بیخیال مامان کی تا الان بیداره
¥داداشت
&آخه اون که مثل من اینقدر خوشحال نیست
¥عه بگو ببینم خوشگل من چرا اینقدر خوشحاله
&چونکه قراره از مدرسه به یه جسمی بریم که دخترا با باهاشون میرن
¥ (کمی مظترب و کلافه) اوه چه باحال
&(با لحنی نگران و کنجکاو ) مامان
¥جانم دخترم
& بابا میاد دیگه مگه نه؟
¥نمیدونم عزیزم باید ازش بپرسم میدونی که بابات این روزا سرش شلوغه
&(مایوس و تا امید)نگو سرش شلوغه بگو دوست نداره هه منو باش که فکر میکردم قراره باهم بیاد
¥ نه اینطوری هم نیست
&چرا دقیقا همینطوره (رفت)
~عه مامان آبجی کجا رفت حتی منو ندید که بهش سلام دادم
¥سلام پسر گلم ابجیت یکمی ناراحت بود
~چزا نکنه من کاری کردم
¥نه قربونت برم تو هیچ وقت کاری نمیکنی اون از یه چیز دیگه ناراحته
~بازم بابا؟
¥(سرشو میندازه پایین ) اره
~اخه چرا اینقدر آبجی رو اذیت میکنه میگم مامانی میخوای من باهاش حرف بزنم
¥نه پسرم نیازی نیست
~باشه
¥چی میخوری قربونت برم
~پنکیک
¥باشه برو بشین برم درست کنم
~ میگم آبجی نمیخوره
¥گفت نمیخوام اما بازم تو یه بار دیگه برو بهش بگو به حرف تو گوش میده
~(ذوق و خوشحال) باشه پس من رفتم
¥الهی قربون شما دوتا برم من(تو دلش میگه)
~آبجی آبجی(بلند)
&باز چی شده یول
~میشه بیای برای صبحونه
&نه اشتها ندارم
~تروخدا به خاطر من (خودشو مظلوم میکنه)
&خیلی خوب باشه تو برو منم میام
~اخجون مرسی
¥خوب چیشد
~گفت تو برو منم الان میام
¥افرین به پسر مهربونم
ادامه دارد...
🎀عذر میخوام بابت تاخیر این روزا سرم خیلی شلوغه🎀
- ۱۱.۴k
- ۰۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط