پارت
پارت۱۴
*پرش زمانی به تعطیلی*
سی جون:هانا نقشه رو که یادت نرفته
هانا:نه حله بسپارش ما
یوری که از بقیه خداحافظی کرد و داشت راه خودشو میرفت یدفعه هانا و اکیپش جلوش ظاهر شدن
یوری:اتفاقی افتاده
هانا:امممم یه چند دقیقه همراه ما بیا
یوری:نمیخوام
تا میخواست رد بشه هانا به داچونگ علامت داد و داچونگ از موهای یوری گرفتش و بزور کشون کشون بردنش تو کلاس خالی و همشون به جونش افتادن و تا میتونستن زدنش و بعد ولش کردن
یوری با تمام توانش از روی زمین بلندشدن و از مدرسه بیرون رفت و سوار ماشین شد واقعا توقع اینکار هارو نداشت و حتی دلیلش هم نمیدونست
وقتی رسید خونه دستش خیلی درد میکرد برای همین با باند دستش و بست و کاراش و انجام داد اون نمیخواست از این اتفاقا کسی بویی ببره برای همین همیشه عادی رفتار میکرد ولی ۲ ماه همین روند ادامه داشت و حتی دستش هنوز خوب نشده بود واقعا نمیتونست تحمل هانا تموم حرصش و سر یوری خالی میکرد چون بهش حسودی میکرد که چرا انقدر به اعضای بی تی اس نزدیکه خلاصه ۲ماه به همین روند گذشت تا یه روز
.................
*پرش زمانی به تعطیلی*
سی جون:هانا نقشه رو که یادت نرفته
هانا:نه حله بسپارش ما
یوری که از بقیه خداحافظی کرد و داشت راه خودشو میرفت یدفعه هانا و اکیپش جلوش ظاهر شدن
یوری:اتفاقی افتاده
هانا:امممم یه چند دقیقه همراه ما بیا
یوری:نمیخوام
تا میخواست رد بشه هانا به داچونگ علامت داد و داچونگ از موهای یوری گرفتش و بزور کشون کشون بردنش تو کلاس خالی و همشون به جونش افتادن و تا میتونستن زدنش و بعد ولش کردن
یوری با تمام توانش از روی زمین بلندشدن و از مدرسه بیرون رفت و سوار ماشین شد واقعا توقع اینکار هارو نداشت و حتی دلیلش هم نمیدونست
وقتی رسید خونه دستش خیلی درد میکرد برای همین با باند دستش و بست و کاراش و انجام داد اون نمیخواست از این اتفاقا کسی بویی ببره برای همین همیشه عادی رفتار میکرد ولی ۲ ماه همین روند ادامه داشت و حتی دستش هنوز خوب نشده بود واقعا نمیتونست تحمل هانا تموم حرصش و سر یوری خالی میکرد چون بهش حسودی میکرد که چرا انقدر به اعضای بی تی اس نزدیکه خلاصه ۲ماه به همین روند گذشت تا یه روز
.................
- ۴.۵k
- ۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط