با صدای داد و فریاد بیدار شدم

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂

𝙥𝙖𝙧𝙩³⁷

با صدای داد و فریاد بیدار شدم

یا خدا این دیگه صدا کدوم بلندگو قورت داده ایه که اینطوری عربده میزنه

رفتم سمت در که......

با دیدن کسی که تو اینه خواستم یه جیغ از ته دلم بکشم
دستی کشیدم رو موهام که شبیه جنگل امازون شده بود

یعنی زامبیا هم حمله کنن من اینجوری نمیرم پایین وسلام

شروع کردم شونه کردنه موهام کردم........

موهامو دم اسبی بستم و.......

نگاهی به ساعت انداختم ساعت ¹و نیم بود قرار بود ساعت ⁴ میرفتن محل قرار

حالا من باید ¹ساعت زود تر از اونا میرفتم تا بتونم یه جای خوب برا هدف گیری پیدا میکردم و انجارو هم چک میکردم

بیخیال افکارم شدم و رفتم سمت ساکم

مطمئنم وقت نمیشه برا دوباره عوض کردن پس سریع لباس های ماموریت و میپوشم(عکسشو میزارم)


از پله ها رفتم پایین هنوز صداشون میاومد

یعنی پیش اینا ادم نمیتونه بخوابه

رسیدم به پذیرایی که جونگکوک با دادو هوار از کنارم رد شد و طعنه ایی هم بهم زد


نگام به پسرا خورد که داشتن بحث میکردن

جیمین نگاش بهم خورد که بقیه هم برگشتن و نگام کردن
/ت: اینجا چخبره
شوگا: بفرمایید زیبای خفته از خواب پاشدن

وایییی وایییی باز این شروع کرد

ا/ت: شوگا لطفا بس کن خواهش میکنم ازت


نگام افتاد به جیمین
رفتم سمتش

ا/ت: اینجا چخبره این داد و هوارا برا چیه

جیمین رفت رو کاناپه نشست و گفت: شمام بگیرین بشینین سر جاتون

پسرا هم که معلوم بود حوصله حر و بحث دیگه نداشتن بی حرف نشستن


جیمین شروع کرد حرف زدن

جیمین: ما قرار بود امروز بار هارو تحویل بگیربم از اون مرتیکه گابریل که...........

ادامه نداد و سوهیون دید که جیمین چیزی نمیگه خودش ادامه داد

سوهیون: که فهمیدیم شکای جونگکوک درست بوده و گابریل برا هادس کار میکنه و.....
قراره به این بهونه مارو بکشونه محل قرار و بکشتمون

ا/ت: خب الان که دیگه فهمیدیم این موضوع و نمیریم اونجا الان مشکل دیگه چیه

شوگا با اعصبانیت گفت: مشکل اینه جونگکوک میخواد که بریم

ا/ت: چ.. چی!!!! اخه.... چرا؟!

جیمین اروم گفت: چون دیونه اس

کلافه نگاشون کردم

ا/ت: پس داد و هواراتون برا این بود

جیمین: اره

ا/ت: الان میخواین چیکار کنید میخواید نریم

نامجون: نمیتونیم از حرف جونگکوک یرپیچی کنیم

جیهوپ: ما اصن بع درک اون ممکنه بمیره و.........

حرفشو ادامه نداد

معلوم بود خیل برا جونگکوک ارزش قائل بودن و نگرانشن

ولی جونگکوکم همونقد اعضای گروهشو دوس داشت یا.......

تو این مدت فهمیدم همشون قبلا با هم رفیق بودن بعد جونگکوک میفهمه بعد چند سال میفهمه کی خانوادشو کشته و باندو تشکیل میده و..........

حالا هم یه چیزیو خوب متوجه شدم اینه که کسی که خانواده جونگکوک و کشته همونیه که مادره منو کشته بود

جونگکوکم حالا دربه در دنبال هادس میگرده تا پیداش نکنه هم ول کن نیس حالا که متوجه شدم هدفامون مشترکه باید بیشتر کمکش میکردم هدف اصلیه اومدن من به الفا هم از اول همین بود
دیدگاه ها (۳)

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩³⁸سرمو اوردم بالا و به پسرا که داشتن بحث می...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩³⁹بعد به چندتا از بادیگارداش اشاره کرد که ب...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩³⁶بی ادب اصن منو ادم حساب نکرد و رفت نشست پ...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩³⁵پوکر فیس نگام کرد: ععع واقعا....... انیشت...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩 ⁵⁵ا/ت: خون خودم رو ریختم که قسم بخورم هیچو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط