فصل دوم قسمت هفت
فصل دوم قسمت هفت
ادمین ویو
خب بریم سراغ ات اینا
سوادا بیدار شد
لیا: هق سوادا خوبی؟
سوادا :خوبم چرا گریه می کنی؟
+چیزی می خوری برا ت بیارم
سوادا:ام.... زحمت نشه ی ابمیوه
:کسی گفت ابمیوه؟
همه:دایونننن
:بفرمایید ابمیوه ی طبیعی میل کنید دوستان
+ت همیشه مارو سوپرایز می کنی
یهو گوشی ات زنگ خورد
+بل؟
هایان: ات( با ترس)
+هایان! چیزی شده؟
سون ها: ات..... خب
کوک:بزار رو اسپیکر
*گذاشت رو اسپیکر
سون ها:ات ی نفر اینجا.... باهات.... کار داره
-بیبیم چطوره؟
لیوان ابمیوه رو ات ت دستاش پودر کرد و البته بگم ت شیشه ای بود
+ت!؟؟..... چی می خوای ازمون؟؟؟؟( عصبی)
-ازت می خوام بیای ب این لوکیشین ک برات فرستادم ساعت سه ی ظهر راستی سوادا چطوره؟
+از کجا خبرا بهت می رسه؟
-سوهو رو من استخدام کردم ولی چون ازت مث صگ می ترسید مجبور شدم بهش بادیگارد بدم و گفتم اگه نقشه رو خراب کنه ی گلوله حرومش می کنم و همه اونا نقش بوده
+نقش بودن؟ عاره؟ الان سوادا بدتر از لیاس عوضی دام می خوام تیکه تیکت کنم بدم صگا بخورن( داد)( من از طرف این زنیکه عذر می خوام🤝)
-هوم ولی من فقط ت رو می خوام حتما بیا
پایان تماس
:ات کوک بود؟
لیا:ات کجا میری؟
+*همه چیزو می گه*
+ساعت ی ربع ب سه عه باید برم
سوادا:می خوای بکشیش
+عاره
:ات بنظرم نکشش ببینیم چی کار می کنه
+فک بدی هم نیس
ات ویو
وقتی رسیدم اونجا ی پرتگاه خیلی بلند بود
هفتا سایه دیدم
وقتی نمایان شدن دلم هری ریخت
جیمین؟
مگه نگفت بهشون خیانت کرده
/منو ببخش ات
سرش پایین بود
داشت می یومدن نزدیک و منو ب سمت لبه ی پرتگاه می بردن
-ات اون تورو دوست نداشته این فقط منم ک دوست دارم و دیوونتم
+جیمین!؟ پس اون درگیری بالای خونه چی بود؟
/برا اینکه ت رو بکشونیم اونجا
-هه ما می دونستیم ک چی ترو جذب می کنه
داشتم می یوفتادم ک جیمین دستم رو گرف
/متاسفم ات ت برای باند ما ی خطر محسوب میشی
و دستمو ولم کرد
افتادم
پایین
پایین
و پایین تر
منتظر بودم سریعتم زیاد بشه
موهام ت باد بازی می کردن
کش کیفمو کشیدمو چتر نجاتم باز شد
سریع رفت ب سمت زمین و فرود اومدم و مترو مث برق و باد جمع کردم و دوییدم هرچقدر می تونستم دوییدم اونقدر ک اگه وایمیستادم نفسم در نمی اومد
فقط می خواستم اون جهنمو ترک کنم
رسیدم ب بیمارستان
دوییدم ت و دایون هراسون اومد سمتم
:ات خوبی
بقلش کردم و شرو کردم ب گریه اونم منو برد داخل اتاق لیا و سوادا
سوادا:ات حالت خوبه؟
+ ن هق اصن
نشستم و ماجرای رو براشون تعریف کردم
برام پیام اومد
-هنوز زنده ای؟ می دونم چقدر بده اینجوری بهت خیانت بشه جنازت پیدا نشد پس یعنی زنده ای اگه می خوای بیشتر از این اسیب نبینی و بقیه افتادن اسیب نبینن باید برگردی
ادمین ویو
خب بریم سراغ ات اینا
سوادا بیدار شد
لیا: هق سوادا خوبی؟
سوادا :خوبم چرا گریه می کنی؟
+چیزی می خوری برا ت بیارم
سوادا:ام.... زحمت نشه ی ابمیوه
:کسی گفت ابمیوه؟
همه:دایونننن
:بفرمایید ابمیوه ی طبیعی میل کنید دوستان
+ت همیشه مارو سوپرایز می کنی
یهو گوشی ات زنگ خورد
+بل؟
هایان: ات( با ترس)
+هایان! چیزی شده؟
سون ها: ات..... خب
کوک:بزار رو اسپیکر
*گذاشت رو اسپیکر
سون ها:ات ی نفر اینجا.... باهات.... کار داره
-بیبیم چطوره؟
لیوان ابمیوه رو ات ت دستاش پودر کرد و البته بگم ت شیشه ای بود
+ت!؟؟..... چی می خوای ازمون؟؟؟؟( عصبی)
-ازت می خوام بیای ب این لوکیشین ک برات فرستادم ساعت سه ی ظهر راستی سوادا چطوره؟
+از کجا خبرا بهت می رسه؟
-سوهو رو من استخدام کردم ولی چون ازت مث صگ می ترسید مجبور شدم بهش بادیگارد بدم و گفتم اگه نقشه رو خراب کنه ی گلوله حرومش می کنم و همه اونا نقش بوده
+نقش بودن؟ عاره؟ الان سوادا بدتر از لیاس عوضی دام می خوام تیکه تیکت کنم بدم صگا بخورن( داد)( من از طرف این زنیکه عذر می خوام🤝)
-هوم ولی من فقط ت رو می خوام حتما بیا
پایان تماس
:ات کوک بود؟
لیا:ات کجا میری؟
+*همه چیزو می گه*
+ساعت ی ربع ب سه عه باید برم
سوادا:می خوای بکشیش
+عاره
:ات بنظرم نکشش ببینیم چی کار می کنه
+فک بدی هم نیس
ات ویو
وقتی رسیدم اونجا ی پرتگاه خیلی بلند بود
هفتا سایه دیدم
وقتی نمایان شدن دلم هری ریخت
جیمین؟
مگه نگفت بهشون خیانت کرده
/منو ببخش ات
سرش پایین بود
داشت می یومدن نزدیک و منو ب سمت لبه ی پرتگاه می بردن
-ات اون تورو دوست نداشته این فقط منم ک دوست دارم و دیوونتم
+جیمین!؟ پس اون درگیری بالای خونه چی بود؟
/برا اینکه ت رو بکشونیم اونجا
-هه ما می دونستیم ک چی ترو جذب می کنه
داشتم می یوفتادم ک جیمین دستم رو گرف
/متاسفم ات ت برای باند ما ی خطر محسوب میشی
و دستمو ولم کرد
افتادم
پایین
پایین
و پایین تر
منتظر بودم سریعتم زیاد بشه
موهام ت باد بازی می کردن
کش کیفمو کشیدمو چتر نجاتم باز شد
سریع رفت ب سمت زمین و فرود اومدم و مترو مث برق و باد جمع کردم و دوییدم هرچقدر می تونستم دوییدم اونقدر ک اگه وایمیستادم نفسم در نمی اومد
فقط می خواستم اون جهنمو ترک کنم
رسیدم ب بیمارستان
دوییدم ت و دایون هراسون اومد سمتم
:ات خوبی
بقلش کردم و شرو کردم ب گریه اونم منو برد داخل اتاق لیا و سوادا
سوادا:ات حالت خوبه؟
+ ن هق اصن
نشستم و ماجرای رو براشون تعریف کردم
برام پیام اومد
-هنوز زنده ای؟ می دونم چقدر بده اینجوری بهت خیانت بشه جنازت پیدا نشد پس یعنی زنده ای اگه می خوای بیشتر از این اسیب نبینی و بقیه افتادن اسیب نبینن باید برگردی
- ۷.۰k
- ۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط