پارت
پارت 61
تخلیه مردم تازه تموم شده بود. منطقه مرکزی با خاک یکسان شده بود . این چیزی نبود که قهرمان ها انتظارش را داشتند.
ماکیو توسط چندین دانش آموز سال اولی پس از یک ساعت نقش بر زمین شد دقیقا در لحاضاتی که قهرمان ها شکست خود را حتمی میدانستند. و این معجزه باعث تقویت آنان شد.
قهرمان ها انتظار داشتند با شیگاراکی مقابله کنند ولی شخصی که روبه روی آنان ایستاده بود فقط جسم شیگاراکی بود. همه قهرمان ها حالا رو به روی خود شیطان ایستاده بودند. آن فور ال ، همه برای یکی.
....
ایزوکو با حالتی عصبی در تقلا بود.
ایزوکو: خواهش میکنم.. خواهش میکنم.. بزار برم. متوجه نیستید. اگه من اونجا باشم. میتونم کمک کنم. من میتونم مفید باشم.
قهرمان منطقه شهری که قهرمان همان منطقه بود. و سطح بالایی نداشت به ایزوکو نگاه کرد.
کوسه این قهرمان ژله های چسبنده ای بود که مثل آسفالت سفت و محکم هستند و تا زمانی که رو بدن باشند هر گونه کوسه ای را مختل میکند. و حالا با همان ایزوکو را نگه داشته بود.
قهرمان : متاسفم. بهتره آروم باشی. چرا متوجه نیستی؟ هدف اصلی این حمله فقط ویرانی و خرابی بوده. اگه بری هیچ فرقی نمیکنه. پس همین جا بمون و یک جنازه رو دست ما ننداز بچه.
ایزوکو با حالتی عصبی و نگران شروع کرد به زمزمه کردن.
ایزوکو: ولی اون خیلی قویه... کافی نیست. هر مقدار قهرمانی که اونجاست کافی نیست.. کاچان اونم اونجاست.. نباید اینجا بمونم.
... (منطقه ویرانه مرکزی. حمله بین قهرمان ها و همه برای یکی)
ایزاوا آسیب دیده بود. و دیگر توان پشتیبانی از وارث آلمایت را نداشت. ولی باز هم نمیتوانست چشم از شیگاراکی بر دارد.
و لیمیلیون با تمام قوا سعی در کنترل شیگاراکی داشت. ولی هنوز بی تجربه بود. و این بدترین نقطه ضعب برای او بود.
شیگاراکی با پوزخند به لیمیلیون خیره شد.
شیگاراکی: واقعا فکر کردی میتونی پیروز بشی؟
کاره همون موش آزمایشگاهی کوچیک شیه هاسای کایه ؟ در هرصورت با این بی تجربه بودنت تو لیاقت این قدرت رو نداری.
با سرعتی که حتی لیمیلیون انتظارش را نداشت. به سمتش حرکت کرد. فقط برای یک لحظه لیمیلیون دست پایش را گم کرد و نتوانست قدرت شلاق سیاه را کنترل کند.
که باعث شد توسط شیگاراکی ضربه وحشتناکی بخورد. و به سمتی پرتاب شود. همان لحظه کاتسوکی فرصت را از دست نداد و با تمام قدرتش انفجار مهیبی زد اما زمانی که گمان کرد که ضربه کارسازی زده است . همانطور که در هوا شناور مانده بود. شیگاراکی از پشت گردش را گرفت و در گوشش زمزمه کرد.
شیگاراکی : پسر مغروری مثل تو بدون کوسه نازنینش هم مغرور میمونه ؟
اما همان لحظه که خواست مانند یک مکنده کوسه کاتسوکی را جذب خود کند. برای لحظه ای احساس کردقدرتش قفل شده.
تخلیه مردم تازه تموم شده بود. منطقه مرکزی با خاک یکسان شده بود . این چیزی نبود که قهرمان ها انتظارش را داشتند.
ماکیو توسط چندین دانش آموز سال اولی پس از یک ساعت نقش بر زمین شد دقیقا در لحاضاتی که قهرمان ها شکست خود را حتمی میدانستند. و این معجزه باعث تقویت آنان شد.
قهرمان ها انتظار داشتند با شیگاراکی مقابله کنند ولی شخصی که روبه روی آنان ایستاده بود فقط جسم شیگاراکی بود. همه قهرمان ها حالا رو به روی خود شیطان ایستاده بودند. آن فور ال ، همه برای یکی.
....
ایزوکو با حالتی عصبی در تقلا بود.
ایزوکو: خواهش میکنم.. خواهش میکنم.. بزار برم. متوجه نیستید. اگه من اونجا باشم. میتونم کمک کنم. من میتونم مفید باشم.
قهرمان منطقه شهری که قهرمان همان منطقه بود. و سطح بالایی نداشت به ایزوکو نگاه کرد.
کوسه این قهرمان ژله های چسبنده ای بود که مثل آسفالت سفت و محکم هستند و تا زمانی که رو بدن باشند هر گونه کوسه ای را مختل میکند. و حالا با همان ایزوکو را نگه داشته بود.
قهرمان : متاسفم. بهتره آروم باشی. چرا متوجه نیستی؟ هدف اصلی این حمله فقط ویرانی و خرابی بوده. اگه بری هیچ فرقی نمیکنه. پس همین جا بمون و یک جنازه رو دست ما ننداز بچه.
ایزوکو با حالتی عصبی و نگران شروع کرد به زمزمه کردن.
ایزوکو: ولی اون خیلی قویه... کافی نیست. هر مقدار قهرمانی که اونجاست کافی نیست.. کاچان اونم اونجاست.. نباید اینجا بمونم.
... (منطقه ویرانه مرکزی. حمله بین قهرمان ها و همه برای یکی)
ایزاوا آسیب دیده بود. و دیگر توان پشتیبانی از وارث آلمایت را نداشت. ولی باز هم نمیتوانست چشم از شیگاراکی بر دارد.
و لیمیلیون با تمام قوا سعی در کنترل شیگاراکی داشت. ولی هنوز بی تجربه بود. و این بدترین نقطه ضعب برای او بود.
شیگاراکی با پوزخند به لیمیلیون خیره شد.
شیگاراکی: واقعا فکر کردی میتونی پیروز بشی؟
کاره همون موش آزمایشگاهی کوچیک شیه هاسای کایه ؟ در هرصورت با این بی تجربه بودنت تو لیاقت این قدرت رو نداری.
با سرعتی که حتی لیمیلیون انتظارش را نداشت. به سمتش حرکت کرد. فقط برای یک لحظه لیمیلیون دست پایش را گم کرد و نتوانست قدرت شلاق سیاه را کنترل کند.
که باعث شد توسط شیگاراکی ضربه وحشتناکی بخورد. و به سمتی پرتاب شود. همان لحظه کاتسوکی فرصت را از دست نداد و با تمام قدرتش انفجار مهیبی زد اما زمانی که گمان کرد که ضربه کارسازی زده است . همانطور که در هوا شناور مانده بود. شیگاراکی از پشت گردش را گرفت و در گوشش زمزمه کرد.
شیگاراکی : پسر مغروری مثل تو بدون کوسه نازنینش هم مغرور میمونه ؟
اما همان لحظه که خواست مانند یک مکنده کوسه کاتسوکی را جذب خود کند. برای لحظه ای احساس کردقدرتش قفل شده.
- ۳.۹k
- ۱۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط