من چنان

من چنان
محو سخن گفتن گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی
آن دم خوش بود ...
#حسین_منزوی
دیدگاه ها (۱)

تو نباشی واژه ای ندارم برای عاشقی...! همه اش میشود دلتنگی دل...

عشق نوع شدیدی از آلرژیست آدم به شنیدن یک اسم به بوییدن یک عط...

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشمچند وقت است که هر شب به تو م...

عشق نوع شدیدی از آلرژیست آدم به شنیدن یک اسم به بوییدن یک عط...

با آسمان مفاخره کردیم تا سحراو از ستاره دم زد و من از تو دم ...

من پر از نفرت بودم.. تو چشات قلبمو ا دم دوره کرد...

خوش آمدی! بنشین! که چایِ تازه دم دارم...آه ای خیالِ دلنشین! ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط