لبریزم از چای
لبریزم از چای
که ساقِ پای زنی
در آن سُر می خورد
از کیسه ای
که مزرعه را در آن داغ کرده اند
و از بورژوایی که لهجه ی گیلکی دارد
دراز کشیده ام
در شمال این فنجان
و در جنوب کارگری نیشکر را زخمی می کند
تکه
تکه
تکه
شیرین می شود دهانم
شیرین می شود خونی که در تظاهرات مرده است
و کورمال ، کورمال راه می رود
تا دانشگاه
تا روسری ام
تا گشتی که موهایم را ارشاد کرده به تاریکی
اعتراف کرده ام
به دستبندهای سبز
به شفای خواهرم
در امین آباد
که پشت به زندگی ، سلفی می اندازد
اعتراف کرده ام
به افسردگی ام
در جشن های ملی ،که مولودی خوانده است
و در جمهوری بزرگ
فکرهای روشنش ، سد معبر کرده
به چنارهای بریده
کارگران شهرداری
و تهران با گردنبندِ یاقوت
پرده
پرده
بگذار شهر را ببینم
مجسمه ی دربند را
و جرثقیلی که با مرده ها دوستی بیشتری دارد
که ساقِ پای زنی
در آن سُر می خورد
از کیسه ای
که مزرعه را در آن داغ کرده اند
و از بورژوایی که لهجه ی گیلکی دارد
دراز کشیده ام
در شمال این فنجان
و در جنوب کارگری نیشکر را زخمی می کند
تکه
تکه
تکه
شیرین می شود دهانم
شیرین می شود خونی که در تظاهرات مرده است
و کورمال ، کورمال راه می رود
تا دانشگاه
تا روسری ام
تا گشتی که موهایم را ارشاد کرده به تاریکی
اعتراف کرده ام
به دستبندهای سبز
به شفای خواهرم
در امین آباد
که پشت به زندگی ، سلفی می اندازد
اعتراف کرده ام
به افسردگی ام
در جشن های ملی ،که مولودی خوانده است
و در جمهوری بزرگ
فکرهای روشنش ، سد معبر کرده
به چنارهای بریده
کارگران شهرداری
و تهران با گردنبندِ یاقوت
پرده
پرده
بگذار شهر را ببینم
مجسمه ی دربند را
و جرثقیلی که با مرده ها دوستی بیشتری دارد
- ۲۶۴
- ۱۸ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط