وقتی دخترشو دوست نداشت

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔
پارت آخر
‌ویو تهیونگ
بدو بدو به سمت انباری رفتم ، خشکم زد
ا اون ات بود خون از دهن و دماغش زده بود بیرون و بیهوش بود

تهیونگ: دخترم.....چشماتو....باز کن.... خواهش میکنم...... ببخشید....بابایی رو ببخش ( گریه) زنگ بزنین آنپولانس

ویو تهیونگ
من پدر خیلی بدیم چرا اینکارو کردم همینجوری داشتم گریه میکردم ( الان توی بیمارستانن)

سوهی: همش تقصیر توعههه......همه ی اینا تقصیر توعه ( گریه شدید)
تهیونگ: میدونم ( گریه شدید)

ویو تهیونگ
دیدم دکتر امد

تهیونگ: دکتر حالش خوبه؟
دکتر: شما پدرش هستین؟
تهیونگ: بله
دکتر: آقای کیم یعنی شما نمیدونستید؟
تهیونگ: چیو؟
دکتر: ایشون مشکل قلبی دارن و نباید زیاد ترس یا ناراحتی نداشته باشن و...
سوهی؛ و چی؟
دکتر: و....به.......همین........دلیل بهتون تسلیت میگم( و رفت)

ویو تهیونگ
نه نه این امکان نداره توی شک بودم که دیدم سوهی بیهوش شد رفتم سمتش و بغلش کردم و فقط گریه میکردم

چند سال بعد

تهیونگ: دخترم....اونجا جات راحته..... خوشحالی.؟...خوبی..؟....نمیدونی چقدر دلم تنگ شده... امیدوارم اونجا جات خوب باشه( گریه شدید)

و سوهی به خاطره مرگ ات افسردگی گرفت......💔

سوهو رفت خارج از کشور......

تهیونگم هیچوقت مثل قبل نشده


پایان 🏵️

چطور بود میدونم چرت شود 🙃
دیدگاه ها (۲)

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔پارت آخردکتر: خوشبختانه خطر رفع شده....

ولی هر چقدر بگم که دوستون دارم بازم کمه 🥺🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🤗🫂💞 @bloody-...

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔پارت ۲چند ساعت بعدویو اتمدرسه تموم ش...

گل وحشی منپارت ۱ ساعت ۷:۴۰ویو ات حیح امروزم مثل همیشه باید م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط