عشق جاودان
عشق جاودان
پارت ۱۰۵
آیومی: چویا
چویا: هوم؟
آیومی: راستش از همون اولی که دیدمت ازت خوشم میومد و شاید میومدم و بهت اعتراف میکردم ولی وقتی دیدم به دازای علاقه داری و با اون وارد رابطه شدی ، تصمیم گرفتم هیچی نگم. ولی بعدا که فهمیدیم زنده ای و دوباره برگشتی دیگه فقط به عنوان یک دوست یا جای برادر نداشته ام بودی .
چویا: اوه ، پس الان من دایی این بچه ها میشم؟
آیومی: آره (با خنده)
چویا: خوبه ، راستی اصلا براشون هیچ اسمی مد نظر داری یا نه؟
آیومی: نه
چویا: باشه ، بعدا مرخص شدی باهم یه اسم براشون انتخاب میکنیم.
آیومی: باشه ، مرسی
ویو دازای
رفتم پیش سایا و بهش گفتم بره خونه و استراحت کنه . از پشت شیشه به دختر آیومی نگاه کردم. خیلی کوچولو و ناز بود. امیدوارم حالش بهتر بشه. پرستاری اومد تا وضعیتش رو چک کنه
دازای: ببخشید
پرستار: بله؟
دازای: کی بچه رو میشه برد خونه؟
پرستار: شما ؟
دازای: عموش هستم
پرستار: آها ، دکترش بهتر میدونه ولی وضعیتش داره بهتر میشه پس شاید زود مرخص بشه
دازای: آها ممنون
پرستار رفت و منم همونجا روی صندلی نشستم. چند دقیقه ای گذشت که چویا اومد پیشم
دازای: چیشد اومدی ؟
چویا: میخواستم دختر آیومی رو هم ببینم
دازای: آها
چویا: اینکه اسم ندارن بده، هی باید بگیم دختر آیومی ، پسر آیومی
دازای: آره، ولی بعدا که مرخص شدن یه اسم قشنگ براشون انتخاب میکنیم
چویا: اوهوم
چویا چند دقیقه ای به بچه خیره شد و بعدش اومد کنارم نشست
پارت ۱۰۵
آیومی: چویا
چویا: هوم؟
آیومی: راستش از همون اولی که دیدمت ازت خوشم میومد و شاید میومدم و بهت اعتراف میکردم ولی وقتی دیدم به دازای علاقه داری و با اون وارد رابطه شدی ، تصمیم گرفتم هیچی نگم. ولی بعدا که فهمیدیم زنده ای و دوباره برگشتی دیگه فقط به عنوان یک دوست یا جای برادر نداشته ام بودی .
چویا: اوه ، پس الان من دایی این بچه ها میشم؟
آیومی: آره (با خنده)
چویا: خوبه ، راستی اصلا براشون هیچ اسمی مد نظر داری یا نه؟
آیومی: نه
چویا: باشه ، بعدا مرخص شدی باهم یه اسم براشون انتخاب میکنیم.
آیومی: باشه ، مرسی
ویو دازای
رفتم پیش سایا و بهش گفتم بره خونه و استراحت کنه . از پشت شیشه به دختر آیومی نگاه کردم. خیلی کوچولو و ناز بود. امیدوارم حالش بهتر بشه. پرستاری اومد تا وضعیتش رو چک کنه
دازای: ببخشید
پرستار: بله؟
دازای: کی بچه رو میشه برد خونه؟
پرستار: شما ؟
دازای: عموش هستم
پرستار: آها ، دکترش بهتر میدونه ولی وضعیتش داره بهتر میشه پس شاید زود مرخص بشه
دازای: آها ممنون
پرستار رفت و منم همونجا روی صندلی نشستم. چند دقیقه ای گذشت که چویا اومد پیشم
دازای: چیشد اومدی ؟
چویا: میخواستم دختر آیومی رو هم ببینم
دازای: آها
چویا: اینکه اسم ندارن بده، هی باید بگیم دختر آیومی ، پسر آیومی
دازای: آره، ولی بعدا که مرخص شدن یه اسم قشنگ براشون انتخاب میکنیم
چویا: اوهوم
چویا چند دقیقه ای به بچه خیره شد و بعدش اومد کنارم نشست
- ۱.۵k
- ۲۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط