تو از کوچه رد میشدی یادمه

تو از کوچه‌ رد می‌شدی، یادمه!

منم با یه دامنِ نازکِ صورتی

یه جایی حوالیِ دَه سالگیم،

همون سالای روشن و قیمتی


دوتا جوجه‌رنگی توی پیرهنم،

یه برگِ لواشک تو دستام بود

وطن واسه من خونه‌مون بود و بس،

همون کوچه معنای دنیام بود


تو مثلِ یه قو رد شدی، یادمه!

رو دریاچه‌ای که منو غرق کرد

گذشتی و بعد از عبورت جهان

دیگه پیش چِشمای من فرق کرد


می‌خواستم همه چیزو قسمت کنم،

با اون چشمای روشن خواستنی

یه جوجه، یه تیکه لواشک، یه تاس،

چهار پنج تا تیله، یه لیس بستنی


ولی تو گذشتی و با تو گذشت،

همه آب‌های جهان از سرم

حالا با همین موی جوگندمی

از اون کوچه با فکرِ تو می‌گذرم


دختربچه‌ای که تو رو دوست داشت،

به عشقِ تو تبعید شد از بهشت

سرِ زنگ دینی توی دفترش،

برات اولین نامه‌هاشو نوشت


قایم کردشون تو کیفِ مدرسه‌ش

کنارِ کتاب و تراش و مداد

بغل دستِ پرگار و نون و پنیر

ولی هرگز اونا رو دستت نداد


دختر بچه‌ای که تو رو دوست داشت،

هنوزم به یادت نفس می‌کشه

هنوزم تو خواباش قدم می‌زنی

نمی‌تونه بعد از تو عاشق بشه


هنوزم تو از کوچه‌مون می‌گذری

یکی این‌جا مثلِ قدیم مستته

می خواد نامه هاشو به دستت بده

ولی دستِ بچه‌ت توی دستته..
دیدگاه ها (۴)

چی شد ڪه سیگاری شدی؟ یه شب بارون میومد...خیلی تنها بودم ...

بــه خـــودَم اومــَدَم دیــدم20ســآلـَـمــه کـُلـی تـیـکـه ...

مَـــن اَز اون دَســتِـه دُخـــتَــرام? کِـه وَقــتـی ?مـیـر...

خیلی مدیونم ب همه کسـایی ک بایــْد بــــــــــــدیاشونو' جبر...

«از کوچه که پیچیدی...»بارون تازه بند اومده بود. کوچه‌ها هنوز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط