دلم تنگ شده واس نوشتنام

دلم تنگ شده واس نوشتنام
نوشتنایی که هر وقت دلم میگرفت اینجا مینوشتم و پست میکردم
یه قانون برا خودم داشتم ، هروقت دلم میگرفت
یا حالم خوب نبود ، تعداد پستام میرفت بالا
انقددد پست میذاشتم تا آروم شم...
هیچوقت دلم نیومد و نمیاد از ویس دل بکنم
هرچند که الان برام شده مث یه کلبه ی سوت و کور و تاریک
ولی انقدی توش خاطره و روزای خوب و بد دارم که شده بخشی از زندگیم...
زندگی ای که بعضی جاها با انتخابای خوب ، برا خودم شادیه بیشتری آفریدم ، بعضی جاهام برا خودم حسرت ساختم
حسرت چیزایی که لمس نشد حس نشد...
بالاخره ادم دیگه اشتباه میکنه ..
ولی من اشتباهامم دوس دارم ،چون انتخاب خودمن
و یه وقتایی از اشتباهم لذت میبردم ...
خیلی جاها شد که داغون شدم سر انتخابام ولی خب انتخابم بود و پاش وایسادم چون با علاقه انتخاب کرده بودم
با عقلم انتخاب کرده بودم نه هوسم ...
ولی وقتی یجا میبینی که تو داری با تموم دنیا میجنگی که سر انتخابت وایسی چون علاقته و اونی که باید تلاش کنه و بهت انگیزه بده ، بدتر جلوت مانع میذاره
توام خسته میشی
خسته ....
یکم داغونم و خسته از بی جواب موندن کارام
ولی دوباره پا میشیم
تو ویس خیلی وقتا تونسم پا شم دوباره ام پا میشم
میبخشم گذشته رو...

نوشتن چقد خوبه آدم سبک میشه...
1397/9/25
00:17
دیدگاه ها (۱)

شاد یا‌غمگین نیستم، فقط خالیم....

نکته رو دریاب😉

چی بودی چی شدی تو ...

رو به هی هی بهار در خونه رو نبندواسه حال هردومون رو به آینه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط