ما را که نوشتند

ما را که نوشتند
آنقدر سخت نبودیم
که اکنونیان نخوانندمان...!!!.....
شاید ،
پیچیده به طوماری...
که در آمدیم
- شگفت شدیم وُ ناخوانا...!!!....
کاش..!!
- شناسنامهء خود را
از آن دیار نامعلوم می آوردیم...
تا خوب می دانستند...
- ما را نامی ست با حروف آهنگین...
در یک کلمه ساده و عمیق...!!!
...و دیگر
- سن عاشقی ما
که به زمین بر نمی گردد...
- اینکه به چشم نمی آییم...!!!!.....
ترا آنگونه می بینیم که باید...
...و تو
ما را آنگونه که باید
- می بینی؟!...
اصراری نیست...
زمین که پرسه های خودش را می زند...
تو در کجای چشم ِ خدا...؟!...
نه...نه...
- تو در کجای ذهن خودت جا داری؟!...
اینسان که غرق در بی تفاوتی...
در ساحلِ غرور آفتاب می گیری...!!!!....
نهراس...
که ما این مغمومیان تبعیدی
گذشتم از ...!!!!....
- تو هم یکی از آن همه..
که خود را به حساب آورد...!!!....
حروف ها را بچین....
امّا نه از جنس ِسرب...!!!
حروف های از جنس محتوای کلمه...
از جنس دیالوگ...
از جنس احساس شاعر...!!!....
تمام خود را ...
- ورق می زنیم...
که مصرعی کوتاهی نکرده باشیم..!!!
مصرعی حتی...
که اگر...!!!
خط بزنیم سپید هایی
که سیاهمان کردند...!!!!!
شاید فردائیان...
- ما را خواندند....
با همان نام...
همانگونه که در شناسنامه جا مانده
- نوشته شدیم...!!!!.....
دیدگاه ها (۴)

دیــگــه فـــرامـــوشــتــــــــ کــــردم ...¡¡¡¡¡قــــانـــ...

زیستن دو قلب لازم استقلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستش بدارن...

امشب به سرم زد که در آغوش،بمیرممحکم بغلم کن که ازین فاصله سی...

ڪڸ دنیا هم بڪَوینددوستم دارند ، فایده ندارد اما دوستت دارم ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط