چند پارتی وقتی خواهرش ازت متنفره
چند پارتی =وقتی خواهرش ازت متنفره
PART2
نیم ساعت بعد (بیمارستان)
تهیونگ
ا.ت رو بردن اتاق عمل و تهیونگ و لیندا و پدر و مادر تهیونگ منتظر نشسته بودن
تهیونگ:لیندا چه اتفاقی برای ا.ت افتاده چرا یهو ا.ت از پله ها افتاد پایین و تو بالای پله ها چیکار میکردی نکنه تو هلش دادی
لیندا: .م..من..چرا باید همچین کاری کنم من فقط رفته بودم اتاقم تا شارژر مو بیارم وقتی اومدم بیرون دیدم ا.ت از پله ها افتاده (ترس)
(داخل ذهن تهیونگ) :شاید راست میگه ولی چرا ترسیده بود نه اون خواهرتِ هیچوقت بهت دروغ نمیگه
که یهو دکتر در اتاق عمل رو باز میکنه و همه رو به دکتر وایمیستند
تهیونگ :آقای دکتر حال همسرم چطوره؟ (ترسیده و ناراحته )
دکتر :شانس آوردین که ضربه بدی به سرش نخورده و فقط یکم پوست پیشونیش رفته و بخیه خورد و چند دقیقه ی دیگه بهوش میاد میتونید برید ببنیدش
(ذهن لیندا):اَههههه این دختر چه جونی داره چرا نمیمیره 😫
تهیونگ :خیلی ممنون آقای دکتر🙂↕️
پ.ت(پدر تهیونگ ):پسرم اول تو برو داخل
تهیونگ:باشه بابا
تهیونگ رفت داخل اتاق دید ا.ت به هوش اومده
تهیونگ:ا.ت عزیزم به هویش اومدی درد نداری
ا.ت:نه خوبم
تهیونگ:ببینم چه اتفاقی برات افتاد چطوری از پله ها افتادی پایین
ا.ت:لیندا هلم داد
تهیونگ:نه لیندا همچین کاری نمیکنه چون خواهرمنه و خوب میشناسمش (جدی)
ا.ت :ولی دارم راست میگم بهم گفت تو نباید زن تهیونگ میشدی (بغض)
تهیونگ :من حرف تو رو باور نمیکنم تو داری به لیندا تهمت میزنی (عصبانی و داد)
ویو تهیونگ
خیلی عصبانی بودم من خیلی روی لیندا حساس بودم اصلا دوست نداشتم کسی به لیندا توهین کنه از اتاق اومدم بیرون
م.ت :چیشده پسرم چرا عصبانی هستی ؟
تهیونگ:چیزی نیست مامان
سریع از بیمارستان خارج شدم و سوار ماشین شدم و حرکت کردم داشتم رانندگی میگردم و توی خیابون میگشتم نمیدونستم حرف ا.ت رو باور کنم یا لیندا که به فکر دوربین مداربسته افتادم سریع به سمت خونه حرکت کردم . از ماشین پیاده شدم در خونه رو باز کردم و به سمت اتاق کنترل رفتم وارد اتاق شدم کامپیوتر رو روشن کردم به ویدیو چند ساعت پیش نگاه کردم دیدم لیندا ا.ت رو هل داد پایین و ا.ت افتاد پایین یه لحظه شوکه شدم واقعا باورم نمیشد لیندا همچین کاری کرده باشه سریع از خونه خارج شدم و سوار ماشین شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم
ویو ا.ت
..................ادامه دارد
«اگه اشتباه تایپی بود ببخشید و لطفاً حمایت کنید ❤️🔥 🙏 »
PART2
نیم ساعت بعد (بیمارستان)
تهیونگ
ا.ت رو بردن اتاق عمل و تهیونگ و لیندا و پدر و مادر تهیونگ منتظر نشسته بودن
تهیونگ:لیندا چه اتفاقی برای ا.ت افتاده چرا یهو ا.ت از پله ها افتاد پایین و تو بالای پله ها چیکار میکردی نکنه تو هلش دادی
لیندا: .م..من..چرا باید همچین کاری کنم من فقط رفته بودم اتاقم تا شارژر مو بیارم وقتی اومدم بیرون دیدم ا.ت از پله ها افتاده (ترس)
(داخل ذهن تهیونگ) :شاید راست میگه ولی چرا ترسیده بود نه اون خواهرتِ هیچوقت بهت دروغ نمیگه
که یهو دکتر در اتاق عمل رو باز میکنه و همه رو به دکتر وایمیستند
تهیونگ :آقای دکتر حال همسرم چطوره؟ (ترسیده و ناراحته )
دکتر :شانس آوردین که ضربه بدی به سرش نخورده و فقط یکم پوست پیشونیش رفته و بخیه خورد و چند دقیقه ی دیگه بهوش میاد میتونید برید ببنیدش
(ذهن لیندا):اَههههه این دختر چه جونی داره چرا نمیمیره 😫
تهیونگ :خیلی ممنون آقای دکتر🙂↕️
پ.ت(پدر تهیونگ ):پسرم اول تو برو داخل
تهیونگ:باشه بابا
تهیونگ رفت داخل اتاق دید ا.ت به هوش اومده
تهیونگ:ا.ت عزیزم به هویش اومدی درد نداری
ا.ت:نه خوبم
تهیونگ:ببینم چه اتفاقی برات افتاد چطوری از پله ها افتادی پایین
ا.ت:لیندا هلم داد
تهیونگ:نه لیندا همچین کاری نمیکنه چون خواهرمنه و خوب میشناسمش (جدی)
ا.ت :ولی دارم راست میگم بهم گفت تو نباید زن تهیونگ میشدی (بغض)
تهیونگ :من حرف تو رو باور نمیکنم تو داری به لیندا تهمت میزنی (عصبانی و داد)
ویو تهیونگ
خیلی عصبانی بودم من خیلی روی لیندا حساس بودم اصلا دوست نداشتم کسی به لیندا توهین کنه از اتاق اومدم بیرون
م.ت :چیشده پسرم چرا عصبانی هستی ؟
تهیونگ:چیزی نیست مامان
سریع از بیمارستان خارج شدم و سوار ماشین شدم و حرکت کردم داشتم رانندگی میگردم و توی خیابون میگشتم نمیدونستم حرف ا.ت رو باور کنم یا لیندا که به فکر دوربین مداربسته افتادم سریع به سمت خونه حرکت کردم . از ماشین پیاده شدم در خونه رو باز کردم و به سمت اتاق کنترل رفتم وارد اتاق شدم کامپیوتر رو روشن کردم به ویدیو چند ساعت پیش نگاه کردم دیدم لیندا ا.ت رو هل داد پایین و ا.ت افتاد پایین یه لحظه شوکه شدم واقعا باورم نمیشد لیندا همچین کاری کرده باشه سریع از خونه خارج شدم و سوار ماشین شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم
ویو ا.ت
..................ادامه دارد
«اگه اشتباه تایپی بود ببخشید و لطفاً حمایت کنید ❤️🔥 🙏 »
- ۱۴.۳k
- ۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط