من پرم از خاطرات و قصههای کودکی

من پُرم از خاطرات و قصه‌های کودکی
این که روباهی چگونه می‌فریبد زاغکی!

قصّه‌ی افتادنِ دندانِ شیری از هُما
لاک‌پشت و تکّه چوب و فکرهای اُردکی!

قصّه‌ی گاو حسن، دارا و سارا و امین
روزِ بارانی، کتابِ خیسِ کُبری طِفلکی!

تیله‌بازی در حیاط و کوچه و فرشِ اتاق!
بر سرِ کبریت و سکه، یا که درب تَشتکی!

چای والفجر و سماور نفتیِ کُنجِ اتاق
مادرم هرگز نیاورد استکان بی‌نعلبکی!

داستانِ نوک طلا با مخمل و مادربزرگ!
در دهی زیبا که زخمی گشته بچه لک‌لکی!

هاچ زنبور عَسل، نِل در فراق مادرش!
یادِ دوران اوشین و نقطه‌های برفکی!

هشت سال از دوره‌ی شیرین امّا تلخِ ما
پر ز آژیرِ خطر با حمله‌های موشکی!

تا کجاها می‌برد این خاطره امشب مرا
کاش می‌رفتم به آن دورانِ خوبم، دزدکی!

یاد آن دوره همیشه با من و در قلبٍ من
من به یاد و خاطراتت زنده‌ام، ای کودکی!
دیدگاه ها (۳)

مثل لباس پهن شده روی بند رختبا باد در نبرد و گلاویز گیره‌ام#...

#جذاب

ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم!بگذار بگویند غیر منطقی هستیم ...

رأیتک أماناًو الدنیا کلها حروب؛در دنیایی که سراسر جنگ استتو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط