فرشته رانده شده پارت
فرشته رانده شده 🎭 پارت ۸
پرش زمانی به فردا صبح از زبون رینا
صبح بیدار شدم دیدم بغل ریندو ام اونو نازش می کردم خیلی کیوت بودددددد
بعد ران صدا مون کرد
ران: ریندوو رینااا بیدار شدیننن
رینا: هاییی
ریندو هم بیدار شد رفتیم صبحونه خوردیم با ران ریندو بعد هم ران گفت که قرار برن شرکت یک کار کوچیک دارن بعد از اونجا بریم بیرون

لباس رینا ( عکس دوم)
رینا: من حاضرمم
ریندو: پس بریم
رفتیم و سوار ماشین شدیم بعد یک ربع رسیدیم رفتیم بالا ریندو و ران رفتن دفتر مایکی منم نشستم روی کاناپه توی راه رو که انی رو دیدم.... خدایا از این بهتر مگه میشههههه هوفففف من آرومم آرومممممم
انی: به به رینا از این طرفا
رینا: من مثل تو آخه اینجا پلاس نیستم
انی: هه هنوز عوض نشدی
رینا: من زائتم رو خوب میدونم مثل تو مار نیستم که پوست بندازم عزیزم
که انی موهام رو از پشت کشید
آنی: فکر کردی چون مایکی رازیت کرده که برای کارشون با ران و ریندو مهربون باشی من نمی فهمم ران و ریندو همون طور که قبلاً انداخته بودنت دور دوباره هم میندازن فهمیدی
رینا: ولممم کننن
که ران اومد ما رو از هم جدا کرد به منم گفت برم توی ماشین منم رفتم توی ماشین...اههه چرا انقدر روی مخه؟! یعنی حرف های مایکی رو از کجا فهمیده؟! هوف ولش کن اصلا من باید آروم باشم
داشتم آب می خوردم که یهو یکی دهنم رو با دست مال گرفت و بیهوش شدم
.
.
.
پرش زمانی به فردا صبح از زبون رینا
صبح بیدار شدم دیدم بغل ریندو ام اونو نازش می کردم خیلی کیوت بودددددد
بعد ران صدا مون کرد
ران: ریندوو رینااا بیدار شدیننن
رینا: هاییی
ریندو هم بیدار شد رفتیم صبحونه خوردیم با ران ریندو بعد هم ران گفت که قرار برن شرکت یک کار کوچیک دارن بعد از اونجا بریم بیرون

لباس رینا ( عکس دوم)
رینا: من حاضرمم
ریندو: پس بریم
رفتیم و سوار ماشین شدیم بعد یک ربع رسیدیم رفتیم بالا ریندو و ران رفتن دفتر مایکی منم نشستم روی کاناپه توی راه رو که انی رو دیدم.... خدایا از این بهتر مگه میشههههه هوفففف من آرومم آرومممممم
انی: به به رینا از این طرفا
رینا: من مثل تو آخه اینجا پلاس نیستم
انی: هه هنوز عوض نشدی
رینا: من زائتم رو خوب میدونم مثل تو مار نیستم که پوست بندازم عزیزم
که انی موهام رو از پشت کشید
آنی: فکر کردی چون مایکی رازیت کرده که برای کارشون با ران و ریندو مهربون باشی من نمی فهمم ران و ریندو همون طور که قبلاً انداخته بودنت دور دوباره هم میندازن فهمیدی
رینا: ولممم کننن
که ران اومد ما رو از هم جدا کرد به منم گفت برم توی ماشین منم رفتم توی ماشین...اههه چرا انقدر روی مخه؟! یعنی حرف های مایکی رو از کجا فهمیده؟! هوف ولش کن اصلا من باید آروم باشم
داشتم آب می خوردم که یهو یکی دهنم رو با دست مال گرفت و بیهوش شدم
.
.
.
- ۶.۲k
- ۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط