چند روزی است که تنها به تو می اندیشم

چند روزی است که تنها به تو می اندیشم
از خودم غافلم اما به تو می اندیشم

شب که مهتاب درآیینه ی من می ر قصد
می نشینم به تماشا به تو می اندیشم

همه ی روز به تصویر تو می پردازم
همه ی گریه شب را به تو می اندیشم

چیستی ؟ خواب و خیالی ؟ سفری ؟خاطره ای ؟
که دراین خلوت شب ها به تو می اندیشم

لحظه ای یاد تو از خاطرمن خارج نیست
یا درآغوش منی یا به تو می اندیشم

اگر آینده به یک پنجره تبدیل شود
پشت آن پنجره حتی به تو می اندیشم

تو به حافظ به حقیقت به غزل دلخوش باش
من به افسانه نیما به تو می اندیشم

نه به اندیشه ی زیبا ،‌نه به احساس لطیف
که به تلفیقی از این ها به تو می اندیشم

تو به زیبایی دنیایِ که می اندیشی؟
من که تنها به تو، تنها به تو می اندیشم

محمد سلمانی
دیدگاه ها (۲۱۲)

ای ابر دل گرفتۀ بی آسمان بیاباران بی ملاحظۀ ناگهان بیاچشمت ب...

خانه ی قلبم خراب از یکّه تازی های توستعشق بازی کن که وقت عشق...

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟مثل آرامش بعد از یک غم مثل ...

دل آرام را بی تاب میکنی دل بی تاب را آرامآخرش نگفتی: #توووو...

شده ام در قفس خاطره ها زندانیدردم این است که هم دردی و هم در...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط