وقتی به عنوان جاسوس رفتی خونش ولی

وقتی به عنوان جاسوس رفتی خونش ولی...

‌P²

‌-لب تاپش رو بست و سمت اتاقش رفت...صدای بسته شدن دراتاقش تا کیلومتر ها اونورترم رفت..چند دیقه ک گزشت نابی وارد اتاقش شد
نابی:برای باندشون ی درخواست بفرست..تا فردا چندتا شنوت و رد یاب برات اماده میکنم جاساز کن تو خونه و ماشینش..
-بعد رفتن نابی نشست رو تختش و لب تاپش رو باز کرد...درخواست رو برای باند فرستاد..۱ ساعتی گزشت ک باند درخواستش رو قبول کرد..خودشو روی تخت ولو کرد و چشماشو بست.
با الارمی ک برای ساعت ۷ صب تنظیم کرده بود بیدار شد‌..لب تاپ..گوشی و شنوت هارو داخل چمدونش گزاشت..بعد خدافظی سوار ماشین شد و به طرف خونه رئیس باند حرکت کرد
رسید جلوی خونش...از خونش به شدت محافظت میشد...رفت داخل و در زد
ی خانوم مسنی در رو براش باز کرد و به طرف اتاقی همراهیش کرد
رفت داخل با دو نفر روبه رو شد
یکیشون کت و شلوار مشکی تنش بود سیس ی رئیسو داشت...نصف موهاشو به عقب شونه کرده بود..فیس جذابی داشت ک با عصبانیت زیباییشو پوشونده بود...ادم خونسردی بنظر میومد...و اون یکی با ی کت و شلوار ابی بود..فیس قشنگی داشت و هرچی ک بهش میگفتن اطاعت میکرد
جین:بیا بشین
-جو سنگینی بینشون بود
سوهو:اسمت چیه؟
-الان وقتش بود هویت تقلبیش رو به زبون بیاره
مری:من پارک سیونگم...و شما؟
سوهو:دستیار شخصی جناب کیم..سوهو
مری:خودشون چرا نیومدن؟
جین:فک نمیکنی داری از حدت میگزری؟*کمی سرد
-اولین باری بود ک کسی همچین برخوردی باهاش داشت..عصبی شد ولی بروش نیورد
مری:بده ک بخوام با کسی ک قراره براش کار بکنم اشنا شم؟
جین:از بلبل زبونیت خوشم نمیاد خانم پارک

‌چطوره؟
دیدگاه ها (۱)

وقتی به عنوان جاسوس رفتی خونش ولی..‌‌p³ ‌‌‌مری:*نفس عمیق*......

وقتی به عنوان جاسوس رفتی خونش ولی..‌‌p⁴‌-پس کیمی ک میگفتن ای...

تولدت مبارک بانی کوچولو🎀💕

وقتی به عنوان جاسوس رفتی خونش ولی...‌‌P¹-‌صدای کیبوردی ک زیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط